فرشتگان رحمت...
بسم رب الشهدا و الصدیقین...
این پست را نمی نویسم به خاطر پرستار بودنم، که من هنوز در آغاز راهم و چشم به راه آینده...
اما به خاطر تمام عشقی که در تک تک سلول های وجودم ریشه دوانیده می نویسم...امروز دریافتم که پرستار از تمام یاران والا پیام دار به او نزدیک تر است...امروز مفتخرم که شریک شده ام این مقام را با زینب کبری به واسطه 50 سال درد و رنج ...زینبی که از مادر تا برادر پرستاری کرد اهل بیت پیامبر را...از پهلوی شکسته تا فرق شکافته...از جگر شرحه شرحه تا خورشید بالای نیزه...از خار بیابان در پای طفلان کربلا تا جسم تب دار زین العابدین...جگر شیر می خواهد گذراندن این 50 سال...و من نامم پرستار است و وجودم گره می خورد به بزرگ بانوی کربلا...و این یعنی من سهم دارم در تمام این سال های عبرت تاریخ...و این یعنی من تکلیف دارم در این سال های تکرار تاریخ...هیچ بهانه ای جایز نیست وقتی که اسوه ی ما دخت زهرا باشد...
"حرفه پرستارى، ترکیب عجیبى است: از یک سو، ترکیبى است از رحمت و عطوفت و مهربانى و مراقبت، و از سوى دیگر، دانش و معرفت و تجربه و مهارت... پرستار فرشته رحمت برای بیمار است..."
این هم نشان لیاقتی باشد از زبان حضرت ماه...
- ۹۱/۱۲/۲۶
انشالله...