سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

عاشقانه ای برای حداد...

چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۱ ب.ظ

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

سلام، معلم ساده و صمیمی و دوست داشتنی انقلاب...تویی که  نمی شناختمت! می شناختم، اما نه به وضوح امروز...

صاف صاف...زلال و صمیمی...

روزهای فتنه و جنگ تحلیلی، بصیرت را به ما شناساندی و عمار بودی برای علمدار...

4 سال بعد ( همین چند ماه پیش ) وقتی ائتلاف پیشرفت را شکل دادید تعجب کردم که حداد و ائتلاف؟! آن هم ائتلافی که هیچ شباهتی به هم ندارند؟ اما گفتم حداد که مثل من نیست! حتما ضرورتی دیده و حکمت و مصلحتی بوده...منتظر نشستم تا سرانجام ائتلاف را ببینم...هر روز که گذشت گفتم پس چه شد وعده هایشان...مگر می شود؟! یعنی حداد هم؟

در مناظره ها چقدر متین و سربزیر و در عین حال شجاع حرف زدی...چقدر کنایه ها و مطایبه ها و حرف هایت لذت بخش بود...چقدر دعا کردم برایت که خیر نصیبت شود...شاد می شدم با جواب ها و طنازی هایت در مناظرات!

در مناظره سوم هم که دیگر گل کاشتی و نور علی نور بود...

شرافت و متانت را تو آموختی به ما...اخلاصت در عمل قبول، ای عزیز دل ما...ای حدادِ عادل...ای معلم اخلاق...یار دوست داشتنی حضرت ماه...باز هم علم بصیرت را تو برافراشتی...

راستی نمازتان هم قبول...چه اقتدای به جایی...

 

--------------------------------------------------------------------------

پ . ن :

این دو سه هفته شاید دوست داشتم  در "سوره تماشا" دلی بنویسم! اما همین دل نخواست که الان بنویسم...شاید بعد از حماسه بنویسم...به گفته حضرت ماه حماسه آغاز شده و جمعه به اوج می رسد...تا حماسه، به تکلیف عمل می کنم...گاهی سکوت، تکلیف است...اما نه در حماسه ها و نه در جنگ تحلیل ها! گاهی سکوت به حرمت دل خیلی زیباست...گاهی اگر حرف بزنی باری را سنگین کرده ای... باری، امروز برای من عمل  به تکلیف، سکوت به خواهش دل است...پس "سوره تماشا" تا آن روز برای من همان "یس" دوست داشتنی است...مثل همیشه محرم و مرهم دل...

  • سرباز حضرت ماه

نظرات (۴)

  • التماس دعا
  • "درد دلم به یارانی می رسد که ائتلاف می کنند برای پیشرفت...من و مردمم را به سخره گرفته اید؟! روزی می گویید می آییم اما فقط یک نفر در صحنه می ماند...فردایش همه در صحنه می مانید تا روز انتخابات...و روز بعد دو نفر بازنده به فرد پیروز در اداره کشور کمک می کنند! خسته نباشید واقعا! سفید کردید روی معنای ائتلاف را!!! انتظار دارید ما به شما اعتماد کنیم؟ شمایی که الان هم صداقت ندارید با ما؟"

    آنچنان هم که میگوئید درست آقای حداد را نشناختید! عمار گونه حرف زدن که این چنین نیست سرباز حضرت آقا بودن که این چنین نیست. باید به گونه ای حرف زد که فردا پشیمان نشد نه اینکه امروز تردش کنیم و فردا ...

    آنوقتی که کناری گیری آقای حداد را شنیدم والله سرم درد گرفت چون زود قضاوت نکرده بودم.
    پاسخ:
    پاسخ: در همین متن نوشته ام که :"وقتی ائتلاف پیشرفت را شکل دادید تعجب کردم که حداد و ائتلاف؟! آن هم ائتلافی که هیچ شباهتی به هم ندارند؟ اما گفتم حداد که مثل من نیست! حتما ضرورتی دیده و حکمت و مصلحتی بوده...منتظر نشستم تا سرانجام ائتلاف را ببینم...هر روز که گذشت گفتم پس چه شد وعده هایشان...مگر می شود؟! یعنی حداد هم؟"
    در همین متن هم نوشته ام: تویی که نمی شناختمت...
    و این هم از مظلومیت ایشان و غفلت و کاهلی من هست.جملاتی که شما ذکر کرده اید البته نقل قول یکی از اعضای ائتلاف است که هرچقدر احترامی که به آقای حداد داشتم با این انتخابات بیشتر شد ایشان دلسردم کرد...بگذریم...این روزها گذشت...
    من اشتباه خود را پذیرفتم و این متن هم به نوعی عذرخواهی از ایشان بود و البته هرگز ادعای عماری آقا را ندارم.سرباز کوچکی هستم که البته اشتباه زیاد می کند!
    ان شاءالله با دعای شما و بالا بردن بصیرت و اطلاعات این اشتباهات تمام شود...
    تا قبل از این مطمئن نبودم که درست انتخاب کرده بودم یا نه.ولی الان تا حد بسیار زیادی از انتخاب خودم راضی ام,توفیق حضور آقای حداد در خانواده حضرت آقا واقعا بی جهت نیست...
    فقط التماس دعا
    یاعلی مددی
  • خیلی دور...خیلی نزدیک...
  • همیشه هستند آدم هایی که ساده می آیند و ساده می روند!
    و ما عظمت سادگیشان را پس از رفتن پر غرورشان میفهمیم...
    آرامشی دارد این دولتمرد پا در رکاب....
    کاش نام دلنوشته تان را عارفانه ای برای حداد....

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی