سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

بهانه ی نوشتن این پست نظر یکی از خوانندگان در مورد متن قبلی بود...پاسخ به اون نظر بیش از 2000 کاراکتر می شد و این شد بهانه ای برای پستی جداگانه...

و اما نظر مخاطبی به نام "سمت" این بود:

"انسان نمى‌پسندد که ببیند یک نامزدى، چه در نطقهاى تبلیغاتى، چه در سخنرانى، چه در تلویزیون، چه در غیر تلویزیون، براى اثبات خود متوسل بشود به نفى آن دیگرى."

88/3/14

سلام

حتما شما اطمینان دارید که حتی اگر بیانات رهبری خطاب به اشخاص خاصی باشند بازهم برای عوام و من و شما و همه فصل الخطابند!

در مورد متن تان چند انتقاد دارم:

1) در متن همه معیوبند الا دو نفر یعنی هیچ یک از این شش نفر نقطه مثبتی ندارند؟

2) وظیفه شناخت و معرفی کاندیدای اصلح است نه کاندیداهای معیوب؟

3) من با شما هم عقیده هستم و هر وقت کسی از شخص مورد نظرم می پرسد به قطعیت می گویم به عارف رای نمیدهم چون حجت دارم ولی نمی توانم احتمالی بیشتر از یک هفتم را برای سایر کاندیداها لحاظ کنم.

4) بد بودن بقیه دلیل بر خوب بودن یکی دو نفر نمی شود.

5) برای آقای جلیلی ائتلاف با دولت مطرح است ولی برای آقای غرضی کوچکترین نقدی هم وارد نیست برخلاف همه ای که تایید آقای غرضی را گاف شورای نگهبان می دانند(و ذکر نکردن کنایه ای از ایشان در متن شما که شاید نشان از ندیدن وی باشد!) من معتقدم آنچنان آقای غرضی کارنامه ی سفیدی دارند که احراز نشدن صلاحیتش مصداق واقعی ظلم بود.

6) من می گویم کشور اکنون فرد نمی خواهد هم دلی همه را می طلبد.

والسلام

البته بخشی از این انتقادها رو وارد می دونم و بخشی از اون رو هم نه...قبول دارم که یک جاهایی از متن رو به واسطه دلخوری از عملکرد حضرات، ناپخته و تند نوشتم و البته روی سخنم بیشتر با دو نفر بود و نه شش نفر...و متن خودم رو نفی دیگران و تخریب هم نمی دونم...چون مواردی که گفتم نه خلاف واقع بود ونه سیاه نمایی...همه ی این موارد رو ما دیدیم و شنیدیم...اقتضای این دوران حمایت هر کس از کاندیدای محبوب خودش هست که با دلیل و منطق بهش رسیده و به اصطلاح حجت پیدا کرده...اما قطعا اجازه تخریب دیگران رو هم نداریم و این کاملا درسته...

حضرت ماه ملاک ها و معیار های فرد اصلح رو بارها بهش پرداختند و همه شنیدیم...البته در پایان این پست این معیارها یادآوری خواهند شد...

من هم مثل شما بر اساس حجتی که دارم قطعا می گم که به عارف و روحانی رأی نمی دهم اما بر خلاف شما احتمال یک ششم برای من نمی مونه...من فقط یک گزینه دارم و اون هم ائتلاف مردم + 1 !!! هست و بر اساس حجت بهش رسیدم ... البته مخالفم که با دولت ائتلاف داره...اینکه بی انصافی و سیاه نمایی نمیکنه به معنای گزینه دولت بودن نیست...فقط دلیل بر با انصاف بودنش هست...

من و شما صرف نظر از اینکه به چه کسی رأی می دهیم در وهله ی اول وظیفه داریم که حماسه بسازیم با همدلی و حضور حداکثری تا به نظام اسلامی " آری" بگیم و بعد هم، بر اساس تشخیص خود عمل کنیم و به فردی که بین این هشت نفر آقایون محترم، اصلح می دونیم رأی بدیم...

و فردای انتخابات ما مردم ایران اسلامی موظفیم از فرد پیروز حمایت کنیم تا اهداف نظام رو به پیش ببره و گره مشکلات رو باز کنه...چه مورد علاقه ما باشه و چه نباشه..کسی که ایران رو به پیش ببره... ایران عزت مندِ مقاوم...ایرانِ سربلند...الگوی ملت های جهان...مایه ی فخر اسلام...زمینه ساز ظهور...

همه ما می دونیم که حفظ نظام  از اوجب واجبات هست و رأی ما به معنای تأیید جمهوری اسلامی...شکی نیست که دشمن رو همه می شناسیم...به شرطی که حنجره های بی تقوا زبان دشمن نشوند در داخل خاک مان...

پس کمتر از ۱۰ روز دیگه تکلیف ما حماسه سازی است برای ایران اسلامی...

حضرت ماه در حرم رضوی 1/1/92 معیار به ما نشون داد:

" این را همه بدانند که آنچه ما برای رئیس‌جمهور آینده نیاز داریم، عبارت است از امتیازاتی که امروز وجود دارد، منهای ضعفهائی که وجود دارد... هر کسی می‌آید، پایبند به انقلاب، پایبند به ارزشها، پایبند به منافع ملی، پایبند به نظام اسلامی، پایبند به عقل جمعی، پایبند به تدبیر باشد. اینجوری باید این کشور را اداره کرد..."

و بعد در دیدار با کارگران و فعالان بخش تولید در 7/2/92 :

"نامزد انتخابات اولاً باید به خدا و به این انقلاب و به قانون اساسى و به این مردم ایمان و اعتقاد داشته باشد؛ ثانیاً داراى روحیه‌ى مقاوم باشد...باید کسانى باشند که در مقابل فشارهاى دشمنان مقاوم باشند؛ زود نترسند، زود از میدان خارج نشوند؛ این یکى از شرطهاى لازم است. ثالثاً باید با برنامه، با حکمت، با تدبیر، با نگاه بلندمدت و همه‌جانبه، با یک هندسه‌ى صحیح کارها را مشاهده کنند، نگاه کنند، وارد میدان شوند... که براى مردم هزینه درست نکنند، مشکل درست نکنند، دغدغه‌آفرینى نکنند، مردم را دچار تشویش و نگرانى نکنند؛ البته وعده‌ى بیخود و بى‌مبنا هم ندهند، درِ باغ سبزهاى بى‌منطق هم باز نکنند؛ منطقى، معقول، منطبق با واقعیت و با توکل به خداى متعال حرکت را پیش ببرند..."

۱۸ روز مانده به انتخابات در دانشگاه امام حسین (ع) 6/3/92 :

" در انتخابات آن کسى که میتواند براى انقلاب، براى کشور، براى آینده، براى عزت ملى، براى باز کردن گره مشکلات، براى ایستادگى قدرتمندانه و عزتمندانه در مقابل جبهه‌ى معاندان، و براى الگو کردن جمهورى اسلامى در چشم مستضعفان عالم، بیشتر و بهتر تلاش کند، را ترجیح دهیم."

16 روز مانده به انتخابات  در دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی، 8/3/92 :

"آقایانی که در تلویزیون به عنوان نامزد ظاهر میشوند و حرف میزنند، وظائف سنگینی دارند؛ آنها هم باید مراقب باشند. حرفی که میزنند باید واقعی، صمیمی، متکی به اطلاعات درست و برآمده‌ی از زبان صادق و راستگو باشد. اینجور نباشد که حالا برای اینکه مردم به ما متوجه شوند، همه‌ی آنچه را که ماورای ما است، تخریب کنیم."

و اما دیروز در حرم مطهر پیر جماران، 10 روز مانده به انتخابات :

" نامزدهاى محترم در این برنامه‌هاى عمومى، خب زبان به نقد و انتقاد باز میکنند؛ این حق آنها است؛ منتها توجه کنند که انتقاد باید به معنى عزم و نیت براى پیمودن آینده‌ى پرتلاش و افتخارآمیز باشد، نه به معناى سیاه‌نمائى و منفى‌بافى و بى‌انصافى... انتقاد به معناى انکار جهات مثبت نیست؛ انتقاد این است که انسان کار مثبت را بگوید، نقص و ضعف را هم بگوید. امروز در کشور ما اگر کسى سر کار بیاید، احتیاج ندارد که از صفر شروع کند؛ هزاران کارِ برجسته انجام گرفته است...

آن کسانى که امروز با مردم حرف میزنند، آنچه که توانائى انجام آن را دارند و مردم به آن احتیاج دارند، آن را با مردم در میان بگذارند... بعد هم وعده‌هاى نشدنى ندهند...جورى حرف بزنید که اگر در خرداد سال آینده نوار امروز شما را جلوى خودتان گذاشتند یا پخش کردند، شرمنده نشوید... کارى را که میتوانید انجام دهید، وعده بدهید...

قول بدهند با عقل و درایت عمل خواهند کرد؛ اگر برنامه‌اى در هر موردى از مسائل دارند، آن برنامه را براى مردم ارائه کنند؛

قول بدهند که با پشتکار و ثبات قدم در این میدان پیش خواهند رفت؛

قول بدهند که از همه‌ى ظرفیتهاى قانون اساسى براى اجراى وظیفه‌ى بزرگِ خودشان استفاده خواهند کرد؛

قول بدهند که به مدیریت اوضاع کشور خواهند پرداخت؛

قول بدهند که به مسئله‌ى اقتصاد - که امروز میدان چالش تحمیلى بر ملت ایران از سوى بیگانگان است - بخوبى خواهند پرداخت؛

قول بدهند حاشیه‌سازى نمیکنند؛

قول بدهند دست کسان و اطرافیان خود را باز نخواهند گذاشت؛

قول بدهند که به منافع بیگانگان، به بهانه‌هاى گوناگون، بیش از منافع ملت ایران اهمیت نخواهند داد. بعضى با این تحلیل غلط که به دشمنان امتیاز بدهیم تا عصبانیت آنها را نسبت به خودمان کم کنیم، عملاً منافع آنها را بر منافع ملت ترجیح میدهند؛ این اشتباه است."

آیتی بهتر از این می خواهید؟!!

 

  • سرباز حضرت ماه

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

می نویسم به نام خدای شهیدان...

و به نام شهیدان و به حرمت خون پاکشان...

می نویسم به نام شهیدان جهاد...از صدر اسلام تا امروز...از دین تا علم...به نام شهیدان دفاع...از دین تا علم...

می نویسم به حرمت دستان کوچک علیرضا...

می نویسم برای حماسه سازان...

می نویسم از آقایانی که دلمان پر است از حرفهای دیروز و امروزشان...

کسانی که روزی مصداق این حرفهای حضرت ماه بودند: " من صحنه ها را می بینم، چه بکنم اگر کسی نمی بیند!؟چه کار کند انسان؟! من دارم می بینم صحنه ها را، می بینم تجهیزها را، می بینم صف آرایی ها را، می بینم دهانهای از حقد و غضب گشوده شده و دندانهای با غیظ به هم فشرده شده علیه انقلاب وعلیه امام و علیه همه این آرمان ها وعلیه همه آن کسانی که به این حرکت دل بسته اند را؛ این ها را انسان دارد می بیند. خب چکار کند؟ این تمام نشده، چون تمام نشده همه وظیفه داریم." ۱

همان هایی که وقتی یادم به دورانشان می افتد قلبم می گیرد...همان هایی که وقتی نگاهشان می کنی یاد خنده های مشمئزکننده شان با جک استراو می افتی...یاد سعد آباد...یاد همان روزهایی که تونی بلر گفت ما نتیجه ی جنگ عراق را در سعد آباد گرفتیم...

یاد روزهایی که عقب نشستیم و دنبالمان کردند تا بدرند ما را...همان روزهای سازشی  که ما را محور شرارت خواندند...

حالا امروز دوباره همان ها و آنهایی که دوست می پنداریمشان می گویند یاد باد آن روزگاران یاد باد!!!

همان هایی که با قافله رفیق اند اما شریک دزد اند...

آی شیخ! شهیدان مان را آلوده نکنید به این ننگ...داغ دل پدر شهید را تازه نکنید که یادتان بیاورد شما اصلا لیاقت شهید دادن نداشتید...

به شما می گویند فراتر از حد انتظار ظاهر شدید! شیخ دیپلمات! اما من می گویم دیپلماتی هستی که انقلابی نیستی! حرف را صریح و صادقانه نمی گویی...از الان بوی عقب نشستن می آید و خاطرات تلخ سعد آباد!

از شما و رفیق شفیقتان که بگذرم، درد دلم به یارانی می رسد که ائتلاف می کنند برای پیشرفت...من و مردمم را به سخره گرفته اید؟! روزی می گویید می آییم اما فقط یک نفر در صحنه می ماند...فردایش همه در صحنه می مانید تا روز انتخابات...و روز بعد دو نفر بازنده به فرد پیروز در اداره کشور کمک می کنند! خسته نباشید واقعا! سفید کردید روی معنای ائتلاف را!!! انتظار دارید ما به شما اعتماد کنیم؟ شمایی که الان هم صداقت ندارید با ما؟

هدف وسیله را توجیه می کند سردار؟ آرای خاکستری ارزش آن را دارد که در هر جمعی به دل خوشی آن ها سخن بگویید...انتظار دارید شما را انقلابی بدانم سردار؟ شما هم صریح و صادقانه سخن نمی گویید...کاش کمی صداقتتان می چربید به نشان اعتدالی که به شما می دهند...می گویند برنامه داری...خب باور می کنم...هشت سال در پی همین فرصت بودی و کار کردی و برنامه نوشتی...من هم بودم چشم انداز چهل ساله طراحی می کردم...

کاش ما، مردم به جای قیمت فلان و بهمان، قیمت عزت و استقلال و ایستادگی برایمان مهم تر باشد...کاش بفهمیم با صد روز و شش ماه و دو سال، این اقتصاد چند صد ساله ی بیمار، با حرف این آقایان خوب شدنی نیست...کاش بفهمیم، تحریم، وایسته به آمدن فلانی و بهمانی نیست...تا ایران مسلمانِ عزتمندِ مقاوم هست، تحریم هم هست...فقط باید یاد بگیریم ایستادگی را...هزینه شدن برای اهداف بزرگ را...امید داشتن به فردای روشن را...خواندن از مشرق حق روشنای صبح فردا را...

اگر عقب برویم برای دریدن به دنبالمان می دوند...الان، اما، فقط زوزه می کشند و دندان به هم می سایند و پنجه برخاک می کشند...

می گویند نسازید دو گانه ی "سازش- مقاومت" را...این دو گانه هست...هست وقتی که معیار حضرت ماه این است که : "کسانی بیایند که روحیه مقاوم داشته باشند... کسانى سر کار بیایند که مصداق: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا» باشند؛ اهل استقامت، اهل ایستادگى باشند؛ زرهى پولادین از یاد خدا و از توکل به خدا بر تن خودشان بپوشند و وارد میدان شوند..."

این دو گانه یعنی همان دو گانه ی "حق و باطل"...

خدایا این دلها هدایت می خواهد...

حضرت ماه می گوید : " در انتخابات آن کسى که میتواند براى انقلاب، براى کشور، براى آینده، براى عزت ملى، براى باز کردن گره مشکلات، براى ایستادگى قدرتمندانه و عزتمندانه در مقابل جبهه‌ى معاندان، و براى الگو کردن جمهورى اسلامى در چشم مستضعفان عالم، بیشتر و بهتر تلاش کند، را ترجیح دهیم."

خدایا دل های ما هدایت می خواهد...

خدایا تو خود نگذار که ما با دستان خود، علیرضا را ناامید کنیم...نگذار با دستان خود دشمن را شاد کنیم...نگذار با دستان خود انقلاب را به دست نا اهل بسپاریم...

 

----------------------------------------------------------------

۱. بیانات حضرت ماه در دیدار با هنرمندان۱۴/۶/۸۸ 

----------------------------------------------------------------

پ. ن:

خدایا نمی دانم مرا می آزمایی یا تقاص گناهان ریز و درشتم را می گیری؟ اگر تقاص می گیری تا پاک کنی مرا...حرفی نیست و اگر در بوته ی ابتلا هستم هم حرفی نیست...رضا برضائک...اما...الهی و ربی من لی غیرک؟! اگر دستانم از ید با کفایتت رها شود هلاک می شوم...پس مرا رها نکن...من بر آن عهد که بستم، هستم...تو خود می دانی که بین من و تو چه بوده و گذشته... مکر شیطان را می بینم در پیش رویم...ای خیر الماکرین من بر عهدی که با تو بستم، هستم...حال مرا می بینی...

  • سرباز حضرت ماه

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

من به تو رأی می دهم چون می خواهم حماسه ساز باشم نه حماسه کش...

من به تو رأی می دهم چون حماسه چیزی است در قامت تمام عاشوراها به قدمت تاریخ....چون حماسه چیزی است که همه در انتظار آنیم...حماسه موعود...

من به تو رأی می دهم چون حماسه کش نیستی...

من به تو رأی می دهم چون می خواهی حماسه ساز باشی برای سید علی...

من به تو رأی می دهم چون مظلومیت سید علی، جگرم را آتش می زند...

من به تو رأی می دهم چون نمی خواهم ایران به دست نااهلان بیفتد...

من به تو رأی می دهم چون مردمت را آگاه و بصیر می دانی...

من به تو رأی می دهم چون "خود اصلح پندار" نیستی...

من به تو رأی می دهم چون نمی خواهم از پای صندلی " آقا " جمب بخوری...

من به تو رأی می دهم چون به تکلیف نرسیدی...چون به تو وحی نشد که منجی ملک ایرانی...

من به تو رأی می دهم چون ایران را نه ویرانه می خوانی و نه بر لبه پرتگاه می بینی اش...

من به تو رأی می دهم چون مرعوب بیگانه نیستی...چون رابطه با آمریکا و لغو تحریم را دست آویزی برای رأی آوری ات نمی کنی...

من به تو رأی می دهم چون ایران را سربلند و با عزت می خواهم ...

من به تو رأی می دهم چون "دیپلمات" نمی خواهم... "انقلابی" می خواهم...

من به تو رأی می دهم ...به پاس خون تمام شهدا ...از ازل تا به امروز...

 

پ.ن:

لطفا هیچ برداشت شخصی و سیاسی از این جملات نشه...اینها صرفا دغدغه هایی هستند که خیلی ها نسبت بهشون بی توجه اند...

ایران بیشتر از یاران زر و زور و تزویر نیاز به یاران مقاوم، مدیر و مدبر دارد...کسی که در محاسبه اشتباه نکند...کسی که بداند عرصه کار اجرایی یعنی چه؟! کسی که پیشرفت، عزت، صلابت و مقاومت را برایمان به ارمغان بیاورد...

خداوندا دعای حضرت ماه را تو خود اجابت کن...به حرمت خون شهدا دل های همه ما را به سمت آنچه که بهتر است هدایت کن...آمین...

  • سرباز حضرت ماه

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

نقل است داوود(ع) در حال عبور از بیابانی، مورچه ای را دید که مرتب کارش این بود که از تپه ای خاک بر می داشت و به جای دیگری می ریخت. از خداوند خواست که از راز کار آن مورچه آگاه شود. مورچه به سخن آمد که معشوقی دارم که شرط وصال خود را آوردن تمام خاک های آن تپه به این محل، قرار داده است!

داوود (ع) فرمود: "با این جثه ی کوچک، تو تا کی می توانی خاک های این تل بزرگ را به محل مورد نظر، منتقل کنی؟! و آیا  عمر تو کفایت خواهد کرد؟!"

مور گفت: "همه این ها را می دانم؛ ولی خوشم که اگر در راه این کار بمیرم به عشق محبوبم مرده ام!"

حال آن مور کجا و حال ما کجا؟!

هر جمعه نشستیم و گفته ایم: " الا ای یوسف زهرا خدا کند که بیایی!"

عده ای 1400سال پیش بی بی ما را سیلی زدند و سال هاست روضه می خوانیم و نوحه سر می دهیم که یوسفش بیاید به دادخواهی...و خود هر روز با کلام و اخلاق و رفتار خود سیلی به پاره تن رسول می زنیم و دعای فرج می خوانیم...

الهی العفو...

 

  • سرباز حضرت ماه

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

و بسم رب فاطمه(س)...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها...

فاطمیه است و اگر برای مادر سادات ننویسی یه تخته از شیعه بودنت کم است! فاطمه را فکر نکن فقط مادر سادات است...فاطمه مادر تمام محسن های گمنام این سرزمین است...تا حالا فکر کرده بودی چرا شهدا عشق گمنامی داشتن؟! گمنام که باشی فرزند و هم مسلک فاطمه می شوی...بی نام و بی نشان...تاریخ تا بی نهایت در کف بی نامی ات می ماند...در کف مرام و معرفتت...

چند سال پیش همین موقع ها...نزدیک فاطمیه کتاب کشتی پهلو گرفته را می خواندم...روضه مکتوبی ست برای خودش...

امان از سقیفه...امان از جاه و مقام...امان از نفس آدمی...

این قلم قاصر است از نوشتن...از فاطمه و فاطمیه نوشتن انرژی می خواهد...چه دلی داشت زینب از کوچه های بنی هاشم تا کربلا...

از امروز علی تنها تر از همیشه شد...الا ای چاه! یارم را گرفتند...

عجب صبری خدا دارد؟!...

مادر هر کاری کند، اهل خانه هم یاد می گیرند...

حتی اگر شهید شود...

  • سرباز حضرت ماه

بسم رب الشهدا والصدیقین...

آخرین پست سال91...

این روز آخری نمی دونم چرا اینجوری شدم؟! یه حسی مثل خوره افتاده به جونم که هرکاری می کنم درست نمیشه که نمیشه...حس تردید و دودلی...خیلی سخته که آدم اسیر حس های مختلفی بشه که نتونه تشخیص بده که امتحان الهیه؟ وسوسه و خطوات شیطانیه؟ اصلا طبیعیه این حس و حال؟ من که نفهمیدم و هیچکس هم نتونست کمکم کنه...

فقط خدا...خدایی که لا مکان و لا زمانست اما به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدر آرزویت گسترده و به قدر ایمانت کارگشا...

حالا تکلیف من و این ایمان دست و پا شکسته چیه؟

بدجوری دلم هوای مشهد و کرده...

سه جا هست که نماز خوندن توش خیلی بهم حال خوشی داد...مسجدالنبی که هنوز هم گاهی نسیمش رو احساس میکنم...مصلای حرم عبدالعظیم حسنی و مشهدالرضا...

بدجوری دلم هوای مشهد و کرده...

بازم شارژ تموم کردم...تخلیه انرژی شدم...امروز فهمیدم که خدا هر سال همین موقع ها یه عده رو مامور میکنه به من تلنگر بزنن!!! شرمنده ی خدام که انقدر بنده فراموشکاری ام...

بدجوری دلم هوای مشهد و کرده...

اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجَّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ ...

دلم گرفته و کم مانده تکه تکه شود، شبیه منطقه ای که هنوز مین دارد! دوباره سفره عید از نبودنت پر است...قبول نیست مگر انتظار سین دارد؟!

اللهم عجل لولیک الفرج...

  • سرباز حضرت ماه

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

این پست را نمی نویسم به خاطر پرستار بودنم، که من هنوز در آغاز راهم و چشم به راه آینده...

اما به خاطر تمام عشقی که در تک تک سلول های وجودم ریشه دوانیده می نویسم...امروز دریافتم که پرستار از تمام یاران والا پیام دار به او نزدیک تر است...امروز مفتخرم که شریک شده ام این مقام را با زینب کبری به واسطه 50 سال درد و رنج ...زینبی که از مادر تا برادر پرستاری کرد اهل بیت پیامبر را...از پهلوی شکسته تا فرق شکافته...از جگر شرحه شرحه تا خورشید بالای نیزه...از خار بیابان در پای طفلان کربلا تا جسم تب دار زین العابدین...جگر شیر می خواهد گذراندن این 50 سال...و من نامم پرستار است و وجودم گره می خورد به بزرگ بانوی کربلا...و این یعنی من سهم دارم در تمام این سال های عبرت تاریخ...و این یعنی من تکلیف دارم در این سال های تکرار تاریخ...هیچ بهانه ای جایز نیست وقتی که اسوه ی ما دخت زهرا باشد...

"حرفه پرستارى، ترکیب عجیبى است: از یک سو، ترکیبى است از رحمت و عطوفت و مهربانى و مراقبت، و از سوى دیگر، دانش و معرفت و تجربه و مهارت... پرستار فرشته رحمت برای بیمار است..."

این هم نشان لیاقتی باشد از زبان حضرت ماه...

 

  • سرباز حضرت ماه

وَیلٌ لِلمُطَفِّفین...

وای بر کم فروشان...آنان که هرگاه برای خود چیزی از مردم با پیمانه می گیرند حق خود را کامل بر می دارند...ولی هنگامی که برای دیگران پیمانه یا وزن می کنند، کم می گذارند...آیا گمان نمی کنند که برانگیخته می شوند؟ در روزی بزرگ؟!....

و تو چه می دانی "سجّین" چیست؟

دیگه با این آیه ها جایی هم می مونه که منِ بنده ی کمترین بخوام حرفی بزنم؟!

چند روز پیش پیامک زیبایی به دستم رسید با این مضمون:

"آن زمان که دشمن به جانمان حمله کرد، شهدا ما را شرمنده کردند. نکند این روزها که دشمن به نانمان حمله کرده، شرمنده شهدا شویم..."

این روزها که دشمن به نانمان حمله کرده، بعضی ها آب به آسیابش می ریزند. سهم ما از این آب گل آلود اگر ماهی بود، می شود خار در چشم و استخوان در گلو!

مگر نه اینکه هر کس فریاد استغاثه مسلمانی را بشنود و یاری اش نکند از دین خارج است...این روزها صورت های سرخ از سیلی، از هر فریاد استغاثه ای گوش خراش تر است...

امروز که دشمن به نانمان حمله کرده کمر به قتل ناممان بسته...محو نام ایران اسلامی از جغرافیای جهان هدف اوست...اگر امروز من وشما هوای هم را نداشته باشیم فردا را از ما می گیرند...اگر پدر و برادر کاسب من دندان های از غضب به هم فشرده شده ی دشمن و امیدش به خم کردن کمر این ملت را نمی بینند حداقل سخن خدای خود را بشنوند که:

 " وَیلٌ لِلمُطَفِّفین..."

"و تو چه می دانی "سجّین" چیست؟"

 

و اما...

ایران در کمتر از دو ماه دو استاد اخلاقش را از دست داد...ثلمه هایی سخت...شاید هیچ وقت مثل آنها را نبینیم دیگر...روحشان شاد...

کسانی که ما جز خیر از آنان ندیدیم و خدا آگاه تر از ماست به خیرشان...

این هم چراغ راه ما باشد که کمتر از کلاس اخلاقشان درس گرفتیم:

صراط مستقیم راه راست نیست؛

بلکه راهی است که از میان افراط و تفریط میگذرد

و آن همان اطاعت محض از تعالیم الهی و طی طریق بندگی است.

آیت الله خوشوقت

  • سرباز حضرت ماه

 بسم رب الشهدا

این پست را در روز خدا، با وضو می نویسم به قصد قربت...

حمد و سپاس بیکران، خدا را، که نعمت حیات در عصر جمهوری اسلامی را به ما عطا کرد، عصری که تمام افتخار ما به زمینه سازی ظهور حجت اوست...

امروز مردمی را دیدم که خم به ابرو نیاورده اند با این همه فشار و تهدید و تحریم...شاد و مسرور به جشن تولد آغاز 35سالگی انقلابشان آمده بودند...مردم چه خوب می فهمند که فریادشان از رنج و سختی و نامرادی را نه بر سر یکدیگر که بر سر استکبار باید بزنند...مردم من هر چه فریاد دارند بر سر دشمن می کشند...مردم من دلخوری از خودی را به روی مبارک نمی آورند...

مردم من را دنیا هنوز نمی شناسد...اگر قبل از 22 بهمن این پست را می نوشتم عنوانش را بی شک می گذاشتم: " وطنم پشت حیله را بشکن..." اما وطن من نه به نوشته های من و تو کار دارد و نه به دعوت هیچ حزب و گروهی...مردم من برای حضور بیانیه نمی خواهند...نسخه شفابخش ملت ایران فقط عشق است...اگر استکبار به دنبال نابودی این ملت است عشق به دین و مذهب و ولایت و شهادت را تحریم کند، اما غافل از اینکه، این عشق تحریم شدنی نیست...

امروز نسل خود را فراوان دیدم...نسلی که با همین عشق قد کشیده است و فردا را خواهد ساخت...

نسل من جنگ ندید اما تا دلتان بخواهد فتنه دیده است و تهدید و تحریم...نسل من امام را هم ندید اما جان می دهد برای جانشین خلف پیر جماران...نسل من خیلی بیشتر از بعضی ها گوش به فرمان آقایش است...نسل من مثل آقایش دیپلمات نیست اما تا دلتان بخواهد انقلابی ست، حتی اگر چهره اش غلط انداز باشد...

نسل من وارث خون شهداست...نسل من پاسدار خون شهداست...نسل من حافظ انقلاب است تا آدینه فرج...

 

  • سرباز حضرت ماه

مدت هاست که میخوام راجع به تبعیض در جامعه پزشکی یک مطلب بنویسم که هر بار به دلیلی به تاخیر افتاد... اما هفته قبل به این نتیجه رسیدم که واقعا هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست! و تا خود ما اراده نکنیم وضع بدتر میشه که بهتر نه!

زمان کارآموزی نسبت به پوشش ما پرستاران سخت گیری های زیادی بود از شلوار پارچه ای ساده سورمه ای تا روپوش ساده بدون مدل...شاید برای کسی مثل من فرقی نداشت که سخت بگیرند یا نه...ولی یک مسئله خیلی آزارم می داد که آن هم تبعیض بین پزشک و پرستار بود...در این هیچ شکی نیست که شأن و منزلت یک پرستار بالاتر از این هست که خودآرایی کنه یا لباس های آنچنانی بپوشه. مسئله برای من اینجاست که چرا دانشجوی پزشکی دقیقا مثل ..... در بیمارستان حاضر میشه و هیچ کس تذکری نمی ده...این هم مثل همه تبعیض های دیگه از فرط بی توجهی مقامات بالا برای ما عادی شد و پذیرفتیم که خانم ها و آقایون دکتر بعد از این، مختارند نحوه پوشش خود را انتخاب کنند چه مطابق عرف و شرع باشه و چه مخالف آن و هیچکس هم حق اعتراض نداره...

گذشت آن زمان و ما چشممان عادت کرد به این تفاوت فاحش... رسیدیم به ترم هفت...سلف سرویس بیمارستان کاشانی...بعد از یک شیفت خسته کننده مشغول غذا خوردن بودیم که متوجه تذکر مسئول نمی دونم چی چی بهداشت و کنترل عفونت به حضرات سلفی شدیم!!! دستور صادر شد که غیر از دانشجویان پزشکی کسی حق نداره با روپوش به سلف بیاد!!!...تا اینجای کار، قبول، که درست نیست با لباس عفونی بریم سلف...ولی خدا وکیلی فرق ما با پزشکی ها چیه؟ نکنه هاله ای از مواد ضدعفونی کننده اون ها رو احاطه کرده که لک بر ندارن؟ محیط بیمارستان هم که تفکیک پرسنلی نشده، همون بخش هایی که من پرستار میرم دکتر هم میاد...حالا چی میشه که وجود من رو عفونت بر میداره و دکتر استریل میمونه، الله اعلم!

علت رو پرسیدیم فرمودن رئیس دانشگاه دستور دادن! خب بله...ما 4 سال به عنوان جلبک در دانشگاه حضور داشتیم! چیزی به عنوان آدمیزاد نبودیم که ما رو نمی بینند حتما!! بحث ما به جایی نرسید و غصه اش به دل ما موند...به کدامین گناه؟!

این ها و خیلی موارد دیگه که هم صنفی های من به خوبی می دونن به کنار...غصه ام وقتی شدت گرفت که رفتار پزشک ها رو با پرستاران بخش دیدم...ما که دانشجوییم و به قول بچه ها مثل جوجه اردک زشت باهامون رفتار میشه...ولی یک پرستار با سابقه جرا باید تحقیر بشه و دم نزنه؟ چند مورد براتون مثال بزنم که دکتر جلوی چشم خودم سر پرستار داد کشیده به خاطر یک اشتباه خیلی کوچک که حتی خطر جانی برای بیمار نداشته...خطر جانی که چه عرض کنم هیچ خطری برای بیمار نداشته...هفته قبل که یک انترن چنان سر پرستاری که حداقل 10 سال سابقه کار داشت داد کشید که من رگ گردنم زد بالا! احترام سن رو هم نباید نگه می داشت؟ هنوز پزشک عمومی نشده باید بی احترامی به همکار آینده کرد؟ وقتی همچین چیزی رو می بینم دیگه جایی برای ناراحتی نمی مونه وقتی که خدمه ی بخش ما رو از روی صندلی بلند کنه تا انترن بشینه! یک دکتر بعد از این...

اما هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست...اگه اونقدر اطلاعات ما بالا باشه که به عنوان نزدیک ترین فرد به بیمار که شب و روز درکنارشه  به پزشک نیازهای درمانیش رو گوشزد کنیم...اگه اونقدر بدونیم و البته شجاعت داشته باشیم که جلوی اشتباهات پزشک ها رو بگیریم قبل ازاینکه فاجعه بار بیاد...و هزار اما و اگر دیگه...اون وقت جایگاه ما با امروز خیلی متفاوت خواهد بود... خود ما مسئول سرنوشت خودمونیم...

اصلا چرا نباید یک پرستار وزیر بهداشت باشه؟

 چون نخواستیم و تا اراده نکنیم سرنوشت ما تغییر نخواهد کرد....

  • سرباز حضرت ماه