خدایا این فاطمه دختر پیامبرت است که او را از ظلمت ها به سوی انوار بردی.
چه سنگین است این غم و چه سبک شده است این بدنی که این همه درد دیده است.
آی ای زمین این امانت، دختر رسول خداست که به تو می سپارم...
صدیقه جان! تو را به کسی تسلیم می کنم که از من به تو شایسته تر است. فاطمه جان راضی ام به آنچه خدا برای تو خواسته است.
فاطمه جان همه تن چشم انتظار آن لحظه دیدارم.
ای خشت ها میان من و فاطمه ام جدایی می اندازید؟
ای رسول خدا کاسه صبرم در فراق محبوبه ات لبریز شد و طاقتم در جدایی از برترین زن عالم به اتمام رسید.جز گریه چه می توانم بکنم ای پیامبر خدا؟!گریه بر مصیبت،سنت توست.
در برابر تقدیر،جز تسلیم و رضا چاره چیست؟
ای اشک همیشه ببار! ای چشم هماره همراهی کن که غم از دست دادن دوست،غم یکی دو روزه نیست،غم جاودانه است...
فاطمه جان! کاش علی را غریب و خسته و تنها رها نمی کردی...
- ۳ نظر
- ۰۸ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۸:۰۳