سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۱ ثبت شده است

قلاده های طلا

قلاده هایی که سر همه آنها دست یک نفره...

امروز قلاده های طلا بیشتر  از هر چیز دیگری تبریک می خواهد و تقدیر...به خاطر آنکه خود و کارگردانش فرزند زمان خویش و عمار سینمای ایران هستند...

قلاده های طلا  فوق العاده است... نه به خاطر شهامت کارگردانش که سیاسی ترین فیلم تاریخ سینما را ساخته که ابوالقاسم طالبی در دل دولت اصلاحات هم "آقای رئیس جمهور" را ساخت و این شجاعت و شهامت کارگردان سابقه 12 ساله دارد...قلاده های طلا فوق العاده است... چون راوی حقایق جنگ تحلیلی 88 است...همان 88 تلخ و شیرین...

در این یک هفته دو بار دیده ام قلاده های طلا را ...هر بار هم بیشتر از پیش خشنود شدم از بصیرت عمار سینمای ایران...افتخار دارد که در هیاهوی این فیلم های داخلی و خارجی که حریم خانواده را نشانه رفته اند، فیلمی ساخته شود که از دشمنی غربی ها و خیانت بعضی ها بگوید...بعضی هایی که قلاده به گردنند...قلاده هایی که سر همه آنها دست یک نفره...

بار اول که دیدم ذوق کردم که صحنه های آشوب چه واقعی و ملموس است و بهترین سکانس ها شده است همین لشکرکشی های کف خیابان...حوزه 117 عاشورا که فشار می آورد به قلب و روح آدمی...رنگ ها و نیرنگ ها در ذهنم تداعی شد که چگونه 8 ماه پر التهاب سپری کردیم...عشق کردم با شنیدن دیالوگ های جانانه...ولی گفتم که چرا سران داخلی فتنه را نادیده گرفته است جناب طالبی؟...چه فکر کودکانه ای...

واجب بود بر من دوباره دیدن این قلاده های طلا...

بصیرت یعنی این...که بدانی دست دشمن اصلی از آستین بعضی ها بیرون آمد...

و دقت کنی که هم حرفت را بزنی و هم فیلمت دیده شود... نه که خاک بخورد در محاق توقیف...

عمار سینمای ایران نشان داد خباثت غربی ها را...و به آرامی در لایه لایه فیلم و در بین دیالوگ ها به نرمی دست برخی از یاران دیروز و دوستان را نشان داد که دست های دشمن را ندیدند و یا نخواستند که ببینند و با دشمنان دست به دست هم دادند...

نشان داد خیانت دوستان این طرفی را...نفوذی هایی که به قول حاجی حفاظت اطلاعات آخرین نفوذی هم نخواهند بود...

دفعه اول که به سینما رفتم روز دوم اکران بود و بینندگان فیلم اکثرا کسانی بودند که ظاهری مذهبی داشتند و مثل صف انتخابات اول وقت آمده بودند وظیفه شان را به جا بیاورند...در تمام طول فیلم سکوت بود و گاهی هم به یاد نامردی بعضی ها  صدای " نچ..نچ..." سکوت را می شکست...دیروز که باز به سینما رفتم...جمعیت بیشتر شده بود و از هر قشری و هر تیپ و قیافه ای می دیدی...درست مثل ساعات پایانی انتخابات...یکی از آنها برای دختر همراهش می گفت که نمی خواستم ببینمش ولی چون تبلیغات پیرامونش زیاد بود گفتم ببینم چگونه فیلمی است!...در دلم گفتم دمت گرم...همین که پول بلیط را دادی کفایت می کند....هر چند تا آخر فیلم طاقت ماندن نیاورد که سرانجام هم فکرهایش را ببیند...هر چند تمسخرهایش در میان فیلم آدم را کفری می کرد...بی حرمتی به ولایت هم حدی داشت...بگذریم...

ابوالقاسم طالبی ... خدا قوت ... به تو و تمام عواملت خدا قوت می گویم...

سایه ات بر سر سینما مستدام...که این سینما چون تویی می خواهد...

 

  • سرباز حضرت ماه