سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

بسم رب الشهدا والصدیقین...

آخرین پست سال91...

این روز آخری نمی دونم چرا اینجوری شدم؟! یه حسی مثل خوره افتاده به جونم که هرکاری می کنم درست نمیشه که نمیشه...حس تردید و دودلی...خیلی سخته که آدم اسیر حس های مختلفی بشه که نتونه تشخیص بده که امتحان الهیه؟ وسوسه و خطوات شیطانیه؟ اصلا طبیعیه این حس و حال؟ من که نفهمیدم و هیچکس هم نتونست کمکم کنه...

فقط خدا...خدایی که لا مکان و لا زمانست اما به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدر آرزویت گسترده و به قدر ایمانت کارگشا...

حالا تکلیف من و این ایمان دست و پا شکسته چیه؟

بدجوری دلم هوای مشهد و کرده...

سه جا هست که نماز خوندن توش خیلی بهم حال خوشی داد...مسجدالنبی که هنوز هم گاهی نسیمش رو احساس میکنم...مصلای حرم عبدالعظیم حسنی و مشهدالرضا...

بدجوری دلم هوای مشهد و کرده...

بازم شارژ تموم کردم...تخلیه انرژی شدم...امروز فهمیدم که خدا هر سال همین موقع ها یه عده رو مامور میکنه به من تلنگر بزنن!!! شرمنده ی خدام که انقدر بنده فراموشکاری ام...

بدجوری دلم هوای مشهد و کرده...

اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجَّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ ...

دلم گرفته و کم مانده تکه تکه شود، شبیه منطقه ای که هنوز مین دارد! دوباره سفره عید از نبودنت پر است...قبول نیست مگر انتظار سین دارد؟!

اللهم عجل لولیک الفرج...

  • سرباز حضرت ماه

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

این پست را نمی نویسم به خاطر پرستار بودنم، که من هنوز در آغاز راهم و چشم به راه آینده...

اما به خاطر تمام عشقی که در تک تک سلول های وجودم ریشه دوانیده می نویسم...امروز دریافتم که پرستار از تمام یاران والا پیام دار به او نزدیک تر است...امروز مفتخرم که شریک شده ام این مقام را با زینب کبری به واسطه 50 سال درد و رنج ...زینبی که از مادر تا برادر پرستاری کرد اهل بیت پیامبر را...از پهلوی شکسته تا فرق شکافته...از جگر شرحه شرحه تا خورشید بالای نیزه...از خار بیابان در پای طفلان کربلا تا جسم تب دار زین العابدین...جگر شیر می خواهد گذراندن این 50 سال...و من نامم پرستار است و وجودم گره می خورد به بزرگ بانوی کربلا...و این یعنی من سهم دارم در تمام این سال های عبرت تاریخ...و این یعنی من تکلیف دارم در این سال های تکرار تاریخ...هیچ بهانه ای جایز نیست وقتی که اسوه ی ما دخت زهرا باشد...

"حرفه پرستارى، ترکیب عجیبى است: از یک سو، ترکیبى است از رحمت و عطوفت و مهربانى و مراقبت، و از سوى دیگر، دانش و معرفت و تجربه و مهارت... پرستار فرشته رحمت برای بیمار است..."

این هم نشان لیاقتی باشد از زبان حضرت ماه...

 

  • سرباز حضرت ماه

وَیلٌ لِلمُطَفِّفین...

وای بر کم فروشان...آنان که هرگاه برای خود چیزی از مردم با پیمانه می گیرند حق خود را کامل بر می دارند...ولی هنگامی که برای دیگران پیمانه یا وزن می کنند، کم می گذارند...آیا گمان نمی کنند که برانگیخته می شوند؟ در روزی بزرگ؟!....

و تو چه می دانی "سجّین" چیست؟

دیگه با این آیه ها جایی هم می مونه که منِ بنده ی کمترین بخوام حرفی بزنم؟!

چند روز پیش پیامک زیبایی به دستم رسید با این مضمون:

"آن زمان که دشمن به جانمان حمله کرد، شهدا ما را شرمنده کردند. نکند این روزها که دشمن به نانمان حمله کرده، شرمنده شهدا شویم..."

این روزها که دشمن به نانمان حمله کرده، بعضی ها آب به آسیابش می ریزند. سهم ما از این آب گل آلود اگر ماهی بود، می شود خار در چشم و استخوان در گلو!

مگر نه اینکه هر کس فریاد استغاثه مسلمانی را بشنود و یاری اش نکند از دین خارج است...این روزها صورت های سرخ از سیلی، از هر فریاد استغاثه ای گوش خراش تر است...

امروز که دشمن به نانمان حمله کرده کمر به قتل ناممان بسته...محو نام ایران اسلامی از جغرافیای جهان هدف اوست...اگر امروز من وشما هوای هم را نداشته باشیم فردا را از ما می گیرند...اگر پدر و برادر کاسب من دندان های از غضب به هم فشرده شده ی دشمن و امیدش به خم کردن کمر این ملت را نمی بینند حداقل سخن خدای خود را بشنوند که:

 " وَیلٌ لِلمُطَفِّفین..."

"و تو چه می دانی "سجّین" چیست؟"

 

و اما...

ایران در کمتر از دو ماه دو استاد اخلاقش را از دست داد...ثلمه هایی سخت...شاید هیچ وقت مثل آنها را نبینیم دیگر...روحشان شاد...

کسانی که ما جز خیر از آنان ندیدیم و خدا آگاه تر از ماست به خیرشان...

این هم چراغ راه ما باشد که کمتر از کلاس اخلاقشان درس گرفتیم:

صراط مستقیم راه راست نیست؛

بلکه راهی است که از میان افراط و تفریط میگذرد

و آن همان اطاعت محض از تعالیم الهی و طی طریق بندگی است.

آیت الله خوشوقت

  • سرباز حضرت ماه