سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۰ ثبت شده است

          

به نظرتون باید چه کرد؟ مسائل که یکی دو تا نیست!!!

مثلا یکیش اینه:

تا حالا  کم و بیش شنیده بودم از دانشجوها( چه دانشگاه خودمون چه بقیه جاها) از رفتار غیر اخلاقی بعضی اساتید و به شخصه کمتر باهاش مواجه شده بودم یا حداقل سر کلاس های تئوری وقتی می فهمیدم فلان استاد چندان به مسائل اخلاقی پایبند نیست سعی می کردم یه گوشه دنج پیدا کنم و همون جا بنشینم تا هم  درس رو راحت بفهمم و هم زیاد سر و کارم با اون استاد نیفته!

ولی الان چه کنم با این بلای آسمانی که نازل شده؟!!

با همون استادی که همیشه از رفتار و کردارش بدم میومد باید برم کارآموزی اون هم سه روز در هفته!!! تو بیمارستان هم نه راه پس دارم نه راه پیش! روز اول گفتم بیخیال اینم میگذره مثل بقیه گذشته ها! ولی وقتی فکرشو می کنم میبینم واقعا تحمل نگاهش و حرفاش رو ندارم!!!

با هر دختری که تو روش بخنده و کمی هم به سر و وضعش رسیده باشه و یه آب و رنگی به صورتش زده باشه خیلی خوبه و در عوض با من و دوستم به شدت لجه!!! اول گفتم به جهنم! بهتر که لجه و طرفمون نمیاد که شوخی کنه و سر به سرمون بذاره ولی حالا می بینم که نخیر! این قصه سر دراز دارد...همش دنبال یه فرصته که آدمو ضایع کنه! با من یه جور و با دوستم هم یه جور دیگه!

همین دیروز شروع کرده اسم کوچیکه یکی از بچه ها رو صدا زدن...نه یه بار نه دوبار...!!!! خوب طرف چیزی نمیگه اشکال نداره حتما ناراحت نمیشه ولی وقتی دستشو رو شونه خودم حس کردم می خواستم برگردم یه سیلی حواله اش کنم!!!

خودمو دلداری دادم حتما یکی از دوستام بوده بعد که پرسیدم دیدم نه این بشر اصلا محرم و نامحرم سرش نمیشه!

هرچی هم میگفت چه به من چه دوستم جوابشو می دادم! بقیه گفتن نگو نمی ترسی؟؟؟ از چی بترسم از اینکه تجدید دوره بشم؟ خوب بشم مگه چی میشه؟ بدیش اینه که دوباره باید خودشو تحمل کنم!!!

به نظر شما درست ترین رفتار با اینطور اساتید چیه؟ تو روش بخندی تا با تو هم خوب رفتار کنه؟ جوابشو ندی تا هرچی خواست توهین کنه و شخصیت دوستات رو زیر سوال ببره؟ یا اینکه بهش اجازه ندی پاشو فراتر از گلیمش بذاره؟

  • سرباز حضرت ماه

                                                

نمی دونم این قضیه سراسریه یا نه! ولی من که خیلی از این بابت دلخورم...آخه چرا همین دو واحد انقلابی که ما پاس می کنیم باید اینجوری باشه؟!!

کل تاریخ معاصر مرور میشه  و بعد از پیروزی انقلاب تازه جایی که بهترین فرصت برای آموزش و تحلیل دادن به دانشجوهاست در مورد این حدود سی سال و فراز و نشیب هاش و ریزش و رویش هاش و حفظ دستاوردها...باقی کتاب حذفه!!!

بابا جون تو کل تاریخ راهنمایی و دبیرستان هم که همینا رو یاد گرفتیم...مشروطه و تنباکو و جنگ های ایران و روس و بی عرضگی قاجار و کردن خون مردم تو شیشه و ...

چرا نباید ساختار کتابها تغییر کنه و اصلاح بشه؟

چرا نباید یه تحلیل درست از رابطه آیت الله کاشانی و مصدق داده بشه؟ چرا نباید صریحاٌ علت جدا شدن این دو رو به جوونا بگن؟ حالا این هیچی...قبول، که نمیشه واضح طرف یکی رو گرفت ولی حداقلش دادن اطلاعات کافی و درست به دانشجوهاست تا خودشون به یه تحلیل جامع برسن! بگذریم از همین قضیه بین مطهری و شریعتی!!!

بگذریم از همه این مسائلی که حتی خیلی هامون اصلا توجهی بهش نمی کنیم یا اصلا مهم نیست برامون!!!

ولی دیگه زور داره که دو سه فصل آخر کتاب حذف باشه...درد آوره وقتی بعد از 30 سال و این ریزش ها و رویش هایی که همه ما دیدیم و شنیدیم و غمش رو کشیدیم و تلخی هاشو گذروندیم و شیرینی هاش دلمونو شاد کرده...در مورد گذشته ای که بعضی ها داشتن، از اشتباهات و تحلیل های غلطشون و مسائلی که به امام تحمیل کردن نامی برده نمیشه و فقط به نوشتن عنوان "یکی از یاران امام" بسنده میشه!!!

بهتر نیست گذشته ایران معاصر از قاجار و پهلوی و الگوی تعالی و ترقی سریعتر عبور بشه و واسه دانشجوهای الان که دیگه داره از نسل سوم میگذره و به نسل چهارم و پنجم می رسه بیشتر از خود انقلاب و فراز و نشیب های این 33 سال گفته بشه؟ از جنگ و به قول حاج کاظم آژانس شیشه ای یه تنه به جنگ غول رفتن جوونای اون دوره و سفر کردن ییر و مرادشون و ولایت یکی از همون پیرجوونای زخم چشیده و فتنه های این 33 سال و خصوصا 22 سال اخیر! و از نوژه و13 آبان و طوفان شن طبس و غائله منتظری و رهبری آقا و تحریم ها و پیشرفت ها و فتنه ها و حماسه ها و گردنه های انقلاب و ریزش ها و رویش ها و پستی و بلندی ها و سال هایی که با مرورشون هزار جور غم و شادی و خاطره یادت میاد...سال هایی که به مو رسید و پاره نشد این حبل المتین الهی به اذن خدا و ولایت نائب امام زمان...

از دشمن هایی که دوست شدند... از دوست هایی که دشمن شدند...از دشمن هایی که لباس دوست بر تن داشتند و بارها خود را فروختند و می خواستند کمر انقلاب رو خم کنند و نصرت الهی هر بار آنها رو به زمین زد و این انقلاب بزرگ تر و بزرگ تر شد تا امروز که صدورش رو می بینم و جوانان مجمع بیداری اسلامی  رو می بینیم که رهبر و آقای ما را امام خود نیز می دانند و روح و جانشان را فدای او می خوانند...با دیدنش اشک شوق می ریزند و سخنانش را با جان دل می شنوند...

امروز ایران قبله آزادی خواهی ست و همه مستضعفان عالم به این قبله نماز بیداری می خوانند و به  جان ایران و اسلام؛ حضرت ماه اقتدا می کنند و نیرو می گیرند از بشارت ها و انفاس قدسی اش که نوید پیروزی و تحقق وعده حق را می دهد ...از پیچ بزرگ تاریخی جهان امروز می گوید...از این پیروزی ها که همه آیت الهی ست می گوید...

و می گوید که :

" آن روز خواهد رسید که  امت اسلامی به حول و قوه الهی در اوج اقتدار و مجد و عزت قرار بگیرد و شما جوانان به اذن الله آن روز را خواهید دید..."

                 

راستی صراط واحد مرکزی خبر را ببینید...فراز و نشیب های ای سالها...

  • سرباز حضرت ماه