سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا...

تا طفلیم و نوپا، دست پدر را که میگیریم راه رفتنمان بیشتر به دو می ماند...می دویم برای رسیدن به پدر...پدر تمام تلاشش را به کار می گیرد تا آهسته قدم بردارد و ما را آموخته ی راه کند...تمام تلاش پدر برای عقب نماندنمان...

بزرگتر که می شویم، به حرمت پدری اش، به حرمت بزرگی اش، جلو نمی زنیم و عقب هم نباید بمانیم...پا به پایش قدم بر میداریم...

پدر را حرمت نگه می داریم و حرفش را به دیده منت می نهیم...

پدر از کوفه و کوفی بیزار است...تاریخ را برای قصه و قصه گفتن نمی داند...از تاریخ باید عبرت گرفت!

برای کوفی نبودن امروزمان، تاریخ دانی واجب است...

امام جامعه، پدر امت است...آموخته ی راه که شده باشی نه عقب می مانی از او و نه جلوتر می روی...

درست مثل غدیر! رفته ها برگردند و نرسیده ها برسند...غدیر، خود درس ولایت می دهد...

تاریخ که ندانی، می شوی کوفی! کوفه ای که در نفس تو خفته است و در غبار فتنه سر برمی آورد...

امان از جیفه ی دنیا!

تاریخ که ندانی و غدیر که نشناسی، راهِ پدر را گم می کنی!

ولایت که ندانی، جلو می زنی و در بیراهه ها سرگردان می مانی...

راه که گم کردی، در بیراهه ها آنقدر پیش می روی و سرگردان می مانی که یزید را امام می پنداری! حتی اگر حسین را به کوفه بخوانی و جلوتر از همه یقه پاره کنی در فراق یوسف‌ات!

ولایت که ندانی، در سرگردانی و تردیدت آنقدر در جا می زنی که سفیر حسین را تنها و غریب در کوفه سر می برند! حالا توّاب هم که باشی چه سود که عین الوردة کربلا نمی شود...توّاب هم که باشی چه سود که حسین قربانی شد به ذبح عظیم و تو نبودی برای سر- بازی...

کوفه، همین جاست! در جان و نفس ما...باید از کوفه گریخت مسلمان!

چه انتظاری است که پدر مو به مو بگوید آنچه را که ما، خود باید فهمیده باشیم؟

پدر راه نشان می دهد...چه انتظاری است که به جای ما قدم هم بردارد؟ به جای ما فکر هم بکند؟

همین که با تمام نااهلی ما، پدری می کند هم قدر ندانیم؟

باید از کوفه گریخت مسلمان!

غدیر مبارک...

یادمان باشد که غدیر یعنی رفته ها برگردند و نرسیده ها برسند...یادمان باشد غدیر با ولایت حرکت کردن است...

غدیر مبارک...

نوشتم به قدر غدیر و حرمت کربلا ...به بزرگی تان ببخشید کاستی هایش را...

 

بعد التحریر:

این جمله ی سید شهیدان اهل قلم، به دلم نشسته و به درد این نوشته ی من هم می خورد:

"زمانه ی عجیبی است، برخی مردمان امام گذشته را عاشقند

نه امامِ حاضر را...

می دانی چرا؟

امام ِگذشته را هر گونه بخواهند تفسیر می کنند...

امام حاضر را باید فرمان ببرند...

 و کوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند..."

انسان ۲۵۰ ساله را ۵۰ سال باید اضافه کنیم...از ۴۲ تا ۹۲...از خمینی تا خامنه ای...

۲۵۰+۵۰=۳۰۰

انسان ۳۰۰ ساله! 

نظام جمهوری اسلامی زیر سایه ی ولایت، قطره ایست از نتیجه ی ۲۵۰ سال تلاش امامان ما...

ما منتظریم تا خورشید بیاید...ماه نورش را از خورشید می گیرد...

  • سرباز حضرت ماه

هو العزیز...

حدیث قدسی را بیشتر عاشقانه ها و عارفانه های الهی می دانم... چیزی جدای از آیات لوح محفوظ...

این حدیث، را هم عاشقانه دوست دارم:

" مَن طَلَبَنی ، وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی ، عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی ، اَحَبَّنی وَ مَن اَحَبَّنی، عَشَقنَی وَ مَن عَشَقتَنی، عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقتَهُ، قَتَلتَهُ وَ مَن قَتَلتَهُ، فَعَلّی دیَتَهَ وَ مَن دیَتَهُ عَلَیّ دیَتَهُ فاَنَا دیَتَهُ "

"آن کس که مرا طلب کند، می یابد. آن کس که مرا یافت، می شناسد. آن کس که مرا شناخت دوستم می دارد. آن کس که دوستم داشت، عاشقم می شود. آن کس که عاشقم شود؛ من نیز به او عشق می ورزم. آن کس که به او عشق ورزیدم؛ او را می کشم. و آن کس که من او را بکشم خون بهایش بر من واجب است. و آن کس که خون بهایش بر من واجب باشد، من ، خود خون بهای او هستم."

هنوز در اولین قدم مانده ام...طالب خدا هستم، اما به مقام عرفان نرسیده ام... من کجا و قلّه کجا؟!!! 

روزی که بشوم عارف بالله...

بشوم : العبد...

و عرفه، عاشقانه ترین روز خدا...

و عرفه، عارفانه ترین روز خدا...

یادگاری دارم از جبل الرحمة... تسبیحی که یادگار سفر عمره است و نشانی که یادم بماند کجا قدم گذاشتم...تسبیحی که یادگار است از قدمگاه حسین(ع)...همان جایی که عرفه خواند و رفت تا واجب خدا را بپا دارد و  اسلام را زنده نگهدار باشد...

عرفه را مدیون معلمی هستم که آموخت مرا رسم بندگی...هر سال، عرفه که می آید، بیش از پیش به یادشان هستم...خدا حفظشان کند...

آن تسبیح و آن معلم شده اند شناسنامه ی عرفه های من...

حدیث عاشقی خدا، شناسنامه ی عرفه ام را تکمیل کرده...

کاش می شدم: العبد...کاش رضوان مقامم بود و خدا خون بهایم...

  • سرباز حضرت ماه

هو المحبوب...

خدای متعال در قرآن از زن و شوهر به لباس تعبیر کرده است، شما مردها لباس زن هایید، شما زن ها هم لباس مردهاهستید؛ از لباس شما چه توقعی دارید؟ لباس هم مایه ی حفظ انسان است هم مایه ی زینت انسان هم مایه ی ستر عیوب انسان است، انسان وقتی لباس پوشید اگر عیبی در جسم او باشد، دیده نمیشود، علاوه بر این با لباس زینت پیدا میکند، سرما و گرما هم او را آزار نمیدهد و او محفوظ میماند؛ زن و شوهر نسبت به هم اینطورند! باید زینت هم باشند، حافظ و امین و محرم هم باشند، اینکه از اطمینان هم سوء استفاده کنند غلط است!

زن ها میتوانند مانع پرت شدن شوهرهایشان به پرتگاه جهنم شوند! در محیط زندگی، در محیط بازار، در محیط اداره، سیاست، ممکن است مردها دچار لغزش هایی شوند که آنها را آرام آرام به لبه ی پرتگاه ببرد و در اثر یک غفلت به ته دره سرازیر شوند. زن می تواند مانع از چنین حادثه ای شود...

صفحات ۸۱ و ۸۳ کتاب خانواده / به سبک ساخت یک جلسه مُطوَّل مَطوی در محضر مقام معظم رهبری

 

 

 

نیک که بنگری چه کسی بهتر از علی برای زهرا و چه کسی بهتر از زهرا برای علی؟!

خدا حواسش هست به همه چیز...

کاملا با ربط:

زمان ما هم مثل همیشه رسم و رسوم ازدواج زیاد بودو تجملات بیداد می کرد. ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم، خریدمان یک بلور و دامن برای من بود و یک کت و شلوار برای مرتضی. چیز دیگری لازم نمی دانستیم! به حرف و حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم، خودمان برای زندگی مان تصمیم می گرفتیم. همین ها بود که زندگی را زیباتر میکرد.

بانوی ماه ۲ ، ص ۱۲/ همسر شهید سید مرتضی آوینی

 

کاملا بی ربط:

مذاکره! آلرژی پیدا کرده ام به این لفظ!

مذاکره را دوای دردهای داخل می دانند...

شبی که حاج آقا نظرم را پرسید، در جواب نگرانی ام گفت: " اطرافیان کمی جبهه می گیرند ولی با مذاکره قابل حل است"

راستش را بخواهید همان موقع هم باورم نشد و چند روز بعد هم یقین پیدا کردم که نمی شود...

وقتی مسئله ای در آن حد را مذاکره نتواند حل کند، خوش باوری نیست که خیال کنیم شصت ســـــــــــــال دشمنی با یک ملت، آن هم در عمل، با چند ماه مذاکره قابل اغماض است؟!

ما نه آماده بخشیدنیم و نه آماده فراموش کردن...آن هم وقتی که از ما اقدام عملی طلب می کنند! مگر دشمنی آن ها در عمل جبران شده ؟!

هیهات منا الذلّه...

 

  • سرباز حضرت ماه
 

هو الحکیم...

خواهشاً از هول هلیم توی دیگ نیفتید!!!

نرمشی هم باشد قهرمانانه اش خوب است!!!

فکر غیرت و عزّت ما هم باشید...

خواسته ی زیادی نیست....

بعد التحریر:

کلیپ وبلاگ رو هم بشنوید... من بر اساس قطب نمایی که دارم به مذاکره خوشبین نیستم. این مذاکره برای فروختن ژست ابرقدرتیِ بیشتر به دنیاست...برای اینکه تبلیغ کنند جمهوریِ اسلامیِ مردمیِ انقلابی رو بعد از ۳۵سال پای میز مذاکره نشوندیم...این یک حرکتِ حیله گرانه است...نرمشِ قهرمانانه مختصات خودش رو داره...قرار بود خَمِ حریف رو بگیریم نه اینکه بدلِ فن رو بخوریم...ماهیتِ حریف نباید فراموش شود...نرمش، معنایش مذاکره و صلح نبوده و نیست...

آمریکا شیطان بزرگ است...امام تقیّه نکرد!

این چه نرمشی ست که هیچکدام از طرفین زیر بار زنگ اول نمی روند؟!

بعد التحریر از اصل تحریر طولانی تر شد! این هم بخاطر این است که هیچ چیز در سیاست بعید نیست!

این اتفاق هم از جنس "مکروا و مکر الله " است...فقط به شرط هوشیاری!

بعد ِ بعد التحریر:

سابقه ی بی اعتمادی بین ایران و آمریکا دقبقاً عمری شـــــــصـــت ســــــــــــــــــاله دارد نه سی و خورده ای سال، آقای دیپلمات...

  • سرباز حضرت ماه

هو العزیز...

اسماعیلم رو قربانی کردم...

هنوز درگیر جهاد اکبرم... تا آخرین نفس این جهاد ادامه دارد...

اسماعیل قربانی شد...

  • سرباز حضرت ماه

 ای خدا!

خدا جون! بدجوری ما رو گذاشتی تو آمپاس!

باشه، حرفی نیست...

فکر کنم کلاً حال می کنی با من! مگه نه؟!

کاش حداقل جزو خوبان مقرّب بودم! دلم نمی سوخت! اون وقت خوش بودم: " هر که در این بزم مقرّب تر است جام بلا بیشترش می دهند!"

هی روزگار...

کاش رو کاشتن سبز نشد!

ای خدا! تو که همیشه هوای بنده هات رو  داری...نکنه با من قهر کردی؟

خوش الحانم نیستم که بخوای صدات بزنم! از اون بنده های انکر الاصواتم که سریع می گی کارش رو راه بندازین تا بره و دیگه نشنونم صداشو!

ای خدا!

ما رو از آمپاس در بیار!

همه جوره نوکرتم!

 

بعد التحریر:

خودمونیم! چقدر پررو تشریف دارم! بی خیال واسه خودم می چرخم! همین طوری خوشحــــــــــــــــــال!

آخرش هم زبونم واسه خدا درازه!

  • سرباز حضرت ماه

هو العالم...

مشق امروزم اینه!

خط اول:

" لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ "

" کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست و کسانی که به آیات خداوند کافر شدند زیانکارانند. "

زمر-۶۳

همین...

نیک که بنگری، ارتباط با عالم بالا، اصلا هم چیز بدی نیست...

کلید که هیچ! ید بیضا و عصای موسی را هم، همان خداوند آسمان ها و زمین، کارگر کرد...

خط دوم:

نرمش قهرمانانه...تکرار کن : " نرمش قهرمانانه"

" انسان ۲۵۰ ساله " خوانده ها و ولایت شناسان و  قطب نما داران، می فهمند معنای بلند "با شکوه ترین نرمش قهرمانانه ی تاریخ"  را...

بی خود جماعتِ فیس بوکی، لایک نزنند تا جام زهر دیگر، نهضت ادامه دارد!!!

اگر نفهمند نرمش قهرمانانه یعنی چه، حریف چنان زیر دو خم بگیرد و به پل ببرد که نفهمند از کجا خورده ایم!

خط سوم:

باز آمد بوی ماه مدرسه                     بوی بازی های راه مدرسه

مرا که دیگر با مدرسه کاری نیست و به لطف فراغت از تحصیل دانشگاه هم تعطیل! هر چند " ز گهواره تا گور دانش بجویــ"   ــــــــــــم!

القصه...

مهر آمد و ما هنوز درکوچه ی تودیع و معارفه ها در جا می زنیم! بهتر نبود فاکتور می گرفتید این مجالس را و از خیر تابلو فرش می گذشتید؟!

هنوز هم خدمت و همت جهادی چاره ساز است! حتی اگر ید بیضا نداشته باشیم...

 خط چهارم:

خط دوم مشقم اسم فیس بوک آمد، یاد قانون مداری دولت راستگویان افتادم! همین...

دولت راستگویان را که می گویم ناخودآگاه یاد "راستگو" هم می افتم...بیشترتر البته یاد فرهاد دانشجو می افتم که عزلش در دستور کار جلسه نبود!

خط پنجم:

راستی، ما هنوز به دولت تدبیر و امید، امیدواریم ها!

هر چند که خودشان مراعات امیدواری مان را نکنند و نگران باشند که معجزه گر نیستند ... به جای تدبیر هم کمی تا قسمتی سیاه نمایی را چاشنی رنگ بنفش کرده اند البته...

خط ششم:

این خط رو از روی دست " آقا" تقلب کردم!

به‌هیچ‌وجه عدول از مبانی و عدول از ارزش‌ها جایز نیست ... اما در روش‌ها بایستی تکامل،‌ اصلاح، تغییر و رفع خطا جزو کارهای دائمی و برنامه‌های همیشگی ما باشد؛ ببینیم کدام روش ما، ولو به آن عادت کرده باشیم، غلط است، آن را عوض و اصلاح کنیم ... باید جای «هدف» را با «روش» اشتباه نکنیم. (۱۳۸۳/۶/۳۱)

خط هفتم:

عدد "هفت" رو دوست دارم! پس مشقم رو با هفتمین خط تمام می کنم :

ولایت چقدر سخت است!

چقدر سخت است پدر یک امت باشی و همه ی فرزندانت را با هر خُلق و خو و مرامی، زیر یک چتر جمع کنی...

صبوری بایَدَش!

 

بعد التحریر:

در روزهای غبارِ فتنه، باید دید، شنید و فهمید...

عمیق بنگری!

دقیق بشنوی!

بصیر بفهمی!

جدا از فضای غبارآلود، در روزمرگیِ این روزهایِ خودم، خود را به ندیدن زده ام و نفهمی! هر چند که می بینم و می شنوم و می فهمم...

ما را هنوز، اهلیّت، نیست...باید مَحرمِ راز بود تا فهمید...هنوز نیستم!

.............................................................................................................................

 بعدِ بعد التحریر!!!!:

به رسم ادب و انصاف، به پاس سخنرانی  رئیس جمهور در مجمع عمومی سازمان ملل، علی رغمِ دغدغه های مشقِ شبم، می گویم:

روحانی مچکریم!!!

آرزوی من دیدن  جمهوریِ اسلامیِ ایرانِ همیشه عزتمند است...

  • سرباز حضرت ماه