سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

۱۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

لعنت خدا بر دل سیاه شیطان!

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم....................................

شاید خدا هنوز کار دارد با دل...

جای ایمان، لیاقت و بصیرت خالیست در این دل!!!

ایمان...

لیاقت!!!

بصیرت...

  • سرباز حضرت ماه

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

ضعف سیستم ایمنی! وقتی سیستم ایمنی ضعیف میشه بیشتر سرما می خورم! حالا می خواد سر ِ سیاه زمستون باشه یا چله ی تابستون! به تجربه بهم ثابت شده روحیه نقش مهمی در شدت و ضعف سیستم ایمنی داره...وقتی فکرم درگیره و روحیه ی خوبی ندارم بیشتر سرما می خورم! مثل الان!!! حتی اگه همه گرما بخورن!

الان هم دوست داشتم "دلی" بنویسم...با همین مقدمه! باز هم نشد...مثل قبل از انتخابات که گفتم دلم می خواد "دلی" بنویسم!

شاید دو- سه روز دیگه ...شاید هم پنج روز! شاید هم هیچ وقت! دلم می خواهد بنویسم...مادرانه دیالوگی داشت که به دلم نشست: " اگه دلت یه جا گیر کنه، همه ی زندگیت نخ کش میشه!" یه ظرافت نهفته داره این جمله!

گفتم می خوام "دلی" بنویسم....

اما

دلم نمی خواد بنویسم از این روزهای مجلس...

دلم نمی خواد بنویسم از مسائلی که فراموش شد و یا کسانی که خود را به فراموشی زدند...

دلم نمی خواد بنویسم از کسانی که شاید خاطره ی خوشی از آن ها ندارم اما اعتراف می کنم تک تک آنها خطیبانی هستند توانا...بله...خطیب توانا...

دلم نمی خواد بنویسم از رنگ...

دلم نمی خواد بنویسم از وظیفه ی مجلس...از رأی به وزیران صالح...

اما...این روزها خیلی بیشتر به این جمله فکر می کنم:

عصاره های فضایل ملت...

فقط همین...

کاری هم ندارم به وزیران صالح رأی بدهند یا غیر صالح! خودشان هستند و خدایشان...

فقط فکرم مشغول است به این جمله: " عصاره های فضایل ملت..."

و دلم مشغول ِ ...

بماند این دل مشغولی هایی که زندگی ام را نخ کش، که نه!

ریش ریش می کند...

پس بماند...

پ.ن:

"عصاره های فضایل ملت..." کاملاً از دید اجتماعی به اتفاقات اخیر نگاه کرد...نظرات خصوصی بیشتر ناظر به بُعد سیاسی اش بود...بر چسب این پست هم اخلاق است...پس با دیدی اجتماعی ببینیدش...

راستی! صدا و سیما چرا انقدر خود را خفه می کند که جریان رأی اعتمادها را پخش زنده کرده است؟! دارم شک می کنم به خودم! شاید تمام این دوره های اخیر، در خواب، رأی اعتماد مجلس را زنده تماشا کرده ام!!!

۷۶ و ۸۰ را با اطمینان نگویم، اما ۸۴ و ۸۸ را مطمئنم زنده دیده ام! نشان به نشان دلی که همان روزها هم گرفت از عصاره های فضایل ملت البته از بعد اخلاقی و اجتماعی اش!

  • سرباز حضرت ماه

دلم می خواد هوای این آخرین دقیقه های رمضان رو توی سینه حبس کنم تا ذخیره بمونه...

کاش دست خالی از مهمونی خدا برنگشته باشیم...

ماه که به سیاق خود بر مدار می چرخد و می گردد...اما، انگار، سرعت عبور ما بر مدار روزمرگی مان بیشتر از ماه بود...

و فطر آمد...فطری که پایانی ست برای یک شروع...

رمضان، شهر عاشقی خدا دلتنگ می کند ما را...

حتی اگر گرمای هوا و تشنگی صیام  بدجوری ما رو تو آمپاس می گذاشت! اما از زمین می کَند! از این زمین خاکی و روزمرگی دامان گیرمان...

این هم عیدی حضرت آقا که پیامش الان رسید:

"پاداشی که خدا روز آخر رمضان به روزه داران می دهد این است که فرشته ای می گوید: بشارت بر شما باد! گناهانتان آمرزیده شد.

این پاداش کمی نیست، ببینید از امروز، روزتان را چگونه شروع می کنید."

فردا، پایانی ست برای یک شروع...

فطر است و جمعه است و عید...

حسبناالله و نعم الوکیل...

  • سرباز حضرت ماه

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ...

یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی...۱

این سریال تمامی ندارد...سریال خواب زدگی مقامات غربی و آمریکایی را می گویم...تعجبی هم ندارد که مدام این دور باطل ادامه یابد، چون کسی که خود را به خواب زده بیدار نمی شود...

پس تعجبی هم ندارد تشدید تحریم ها در آستانه تحلیف رئیس دولت اعتدال...تعجبی هم ندارد بیانیه ای که پر است از عبارات قلدرمآبانه و خود برتر بینی و کدخدا منشانه! حتی به بهانه ی تبریک به شیخ دیپلمات...

وقتی تشدید تحریم ها را می گذارم کنار لبخندهای معنا دار مقامات اروپایی و ابراز امیدواری شان برای بهبود یا از سرگیری روابط، فقط به یک نتیجه می رسم:" اسلحه رو جلوی ملت ایران گرفته اید و می گویید یا مذاکره کن یا شلیک می کنم؟! "

تشدید تحریم ها و لبخند اروپا، همان دست چدنی زیر دستکش مخملی ست!

نیاید روزی که فریب این هویج اروپا را بخوریم برای فرار از چماق آمریکا!

----------------------------------------------------------

۱. سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۰

 

پ.ن:

تقدیم به تمام کسانی که می گویند: اگر چرخ زندگی نچرخد، چرخ سانتریفیوژ ها هم نچرخد!

چرخیدن چرخ سانتریفیوژها یعنی عزت و استقلال یک ملت...یعنی پاسداری از خون شهیدان جهاد علمی...

  • سرباز حضرت ماه

هُوَ اللهُ الَّذِی لَا إلهَ إلّا هُوَ المَلِکُ القُدُّوس...

هر سال 14 مرداد روز یک یادآوری بزرگ به منه...یادم میاد روزی که پاهای ضعیف و حقیرم رو به سرزمین وحی گذاشتم...جایی که محل رفت و آمد و عروج و نزول ملائکه ست...منی که هنوز باورم نمیشه این افتخار و چقدر ساده و غافلانه زندگی کردم...

یادش بخیر قبة الخضراء...بقیع...بقیعی که ما نسوان حق ورود بهش رو نداشتیم و دلمان را دخیل می بستیم به نرده های سبز آن خاک مقدس...روضه ی رضوان...آسمانی ترین زمین عالم!

یادش بخیر اولین نگاه چشمان آلوده ام به کعبه! نگاهی که خواسته یا ناخواسته زمینگیرت می کند تا جبهه بر خاک بسایی برای شکر خداوند عظیم...

اما بهانه ی نوشتن این یادنامه تصویری ست که چند روز پیش از تلویزیون دیدم...تصویر پخش زنده از مسجدالحرام که موقع اذان ظهر شبکه ی اصفهان پخش می کرد...شنیده بودم این حصار آهن پاره ها رو...شاید دوست نداشتم باور کنم تا اینکه با چشمان خودم دیدم خانه خدا را که محصور شده بین این سازه های ناساز آهنی بشر!

نخواستم باور کنم که تصویر کعبه ای که رواق ها  وشبستان ها دور تا دورش را احاطه کرده اند به تاریخ پیوسته...

نخواستم باور کنم  که جسارتشان  در  محاصره مسجدالحرام با برج و بارو  آنقدر شدت یافته که قدم به صحن آن گذاشته اند...

چقدر خیالش خام است این خادم حرمین الشریفین!!! خیال می کند حصار خانه خدا را تنگ کند قدرت خدا را نعوذ بالله محصور کرده است؟ حال این حصار، بهانه اش هر چه می خواهد باشد، حتی اگر رفاه حال زائران باشد!

غافلند که خداوند لا مکان و لا زمان به طرفة العینی می تواند بساطشان را در هم فرو بریزد و جولان امروزشان در ریختن خون مسلمانان را آتشی کند به جان این مذهب بدعت گونه ی لامذهبشان...

هنوز نفهمیده است که آه هر کودک سوری و عراقی و ... آتش می زند خرمن کاخ پوشالی شان را...

چقدر خیالشان خام است این خاندان...

 

 

  • سرباز حضرت ماه

دکتر جان سلام...

الان نزدیک سه ساعت است که بار سنگین ریاست جمهوری یا به قول خودت خادمی جمهور را به منتخب بعد از خودت سپرده ای...خسته نباشی...

تو اولین تجربه من در مشارکت در نظامم هستی...اولین رأی من در جشن تکلیف سیاسی ام...اولین رأی مثل اولین نماز سن تکلیف می ماند...خاطره اش همیشه با آدم خواهد بود...

تویی که خیلی اولین ها را به نام خودت ثبت کردی...مثل همان اولین رأی من!

یادم است تمام نذر و نیازهایی که برای بودنت داشتند این مردم...

دکتر این هشت سال غم و شادی داشتیم، اما، شادی هایش را بیشتر یادم مانده...همان اولین های دوست داشتنی...

هسته ای شدنمان... فضایی شدنمان...پیشرفت های علمی و پزشکی...دارو های نوترکیب...سلول های بنیادی...

هدفمندی یارانه ها ... مهر ماندگارت...ساده زیستی ات...با مردم و در کنار مردم بودنت...

و.....

دلم برایت از همان 24 خرداد تنگ شد و امروز خیلی بیشتر...

دلم برای دولت نهم و دهم تنگ می شود...برای همت و تلاش جهادی تان...

دلم تنگ می شود برای دفاعت از مظلوم و فریاد زدن سخن حق در جهان!

دلم تنگ می شود برای ذکر فرج خواندنت اول هر سخنی...

دلم تنگ می شود برایت ای بهترین ناصر رزمندگان مقاومت!وقتی که رعشه انداختی به تن اسرائیل در چند کیلومتری شان در مرز لبنان با فریادت که رفتنی هستند این ظالمان...

دلم برای مظلومیتت هم تنگ می شود...وقتی که مستند تلاش هشت ساله ات هم بعد از نیمه شب از صدا و سیما روی آنتن می رود...

دلم برایت تنگ می شود دکتر احمدی نژاد، مردی از جنس مردم...

خدانگهدارت و اجرت با خودش که همیشه همراهش می نامی...

 
پ.ن:
به رسم ادب و به تبعیت از حرف ولی وظیفه داریم از دولت جدید حمایت کنیم و فرصت دهیم برای کار و تلاششان...لازمه ی تلاش، البته داشتن تیم قوی و عملیاتی ست...الان که پ.ن رو می نویسم دو، سه ساعتی هست که فهرست پیشنهادی اعلام شده و یادم آمده به وعده های انتخاباتی! استفاده از افراد متخصص و بازگشت افراد کاردان به جای اصلی خود! خدا را شاکرم که دارم معنی بازگشت افراد متخصص را می آموزم...به نظرم تخصص در سال ۹۲ با تخصص دهه ۷۰ خیلی فرق کرده چون که ما در دهه پیشرفت و عدالتیم...میانگین سنی و تحصیلات و نگاهی به سوابق آقایان کمی تأمل برانگیز است....اما ما هنوز به دولت تدبیر و امید، امیدواریم...
دلم برای شکسته شدن حلقه ی بسته ی مدیریتی در دوران احمدی نژاد خیلی بیشتر از پیش تنگ شده!

  • سرباز حضرت ماه

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

نمی خواهم شیرینی حضور امروز را تلخ کنم...حضور امروز که فریضه بود بر امت اسلامی...مثل صیام رمضان...رمضان ِ تابستان ِ سوزان ِ امسال...اما شیطان بر سر کوبید از این همه بندگی امت...زبان عطشان روزه داران، امروز متبرک شد به ذکر برائت از ظلم...متبرک شد به ذکر دفاع از مظلوم...

هنگام خطبه ها وقتی که امام جمعه ی شهرمان به تقوای الهی سفارشمان کرد، کسی گفت همه ی این ها که آمده اند تقوا داشته اند دیگر...اول خنده ام گرفت...توجیهش هم گرمای هوا بود و کسانی که هر روز می بیندشان به روزه خواری...به ترک شعائر الهی...راست هم می گفت...شاید...

در راه برگشت مردی بود به سن ِ شاید پدرم...نه، جوان تر از پدرم بود...از کنارش می گذشتم که گفت : این بیچاره ها رو  به زور آوردنشون اینجا، تو این گرما!

اول عصبانی شدم، بعد دلم گرفت، یادم به جمله ی سید شهیدان اهل قلم آمد که :" در جمهوری اسلامی، مظلوم تر از حزب الهی نیست!"

نیک که بنگری راست می گوید...اما من می گویم در جمهوری اسلامی مظلوم تر از رهبرش نیست!حتی تر در جمهوری اسلامی، مظلوم تر از خود جمهوری اسلامی نیست!!!

جمهوری مظلوم اسلامی...

اگر می گویم جمهوری ِ مظلوم ِ اسلامی، اگر می گویم رهبر ِ مظلوم ِ جمهوری ِ اسلامی و اگر می گویم امت ِ حزب الله ِ مظلوم ِجمهوری ِ اسلامی دلیل دارم...

در نظامی که رسانه اش، رسانه ی ملی اش!!! خواسته یا ناخواسته تبر به دست گرفته برای زدن ریشه اسلامیتش!

اگر می گویم تبر به دست گرفته تا ریشه اسلامیت نظام را بزند نمی خواهم بر طریق افراط قدم بردارم و یا توهین و تهمتی به آن ها بزنم...اما در جمهوری اسلامی، سر سوزنی بی تدبیری جفاست در حق این نظام...و من ِ شهروند جمهوری اسلامی این جفا را می بینم...این بی تدبیری ها را...

دو نمونه! فقط دو نمونه اش اینست:

اگر می بینیم که در ماه صیام عده ای، پا بر روی فرایض می گذارند و واجب خدا را زمین گذاشته اند به هر دلیلی و از خدایشان هیچ پروایی ندارند...می گویم به هر دلیلی، چون قبل ترها یادم هست اگر هر کسی عذری داشت و روزه نمی گرفت حداقل امساک می کرد و حالا ...

هر کس بر هر صراطی که اراده کرد، می رود، اما، وظیفه ی ما امر به معروف که هست!!! در جمهوری اسلامی تبعا یکی از روش های امر به معروف بهره گیری از رسانه اش است...دریغ که این رسانه حداقل ۵ سال است که در سریال های مناسبتی اش بوی شهر خدا نپیچیده است! آخرینش به گمانم صاحبدلان بود و اغماء!

شاهکار امسال هم که مادرانه است! دختر ِ دبیرستانی که هر سرنوشتی هم نویسنده برایش بخواهد رقم بزند نمی ارزد به آموزش روش های مختلف اهانت به پدر و باج گیری!

صدا و سیما دانشگاه است دیگر...مگر نه؟!

مادرانه ای که حتی حاج ثانی و خانواده ی مریم زمان با این همه اغراق، تطهیرش نمی کند! حتی اگر پدر مریم راضی باشد از او به خاطر اینکه به حرمت پدر از دل خود می گذرد! دو حد یک آستانه را نمایاندن روش خوبی برای آموزش نیست در این دانشگاه!

شاهکار دیگرش اینکه در فیلم دیگرش به مناسبت شب های قدر، منت گذاشته اند که رمضان است و  یکی از شخصیت ها در توجیه حال بد و علت دمغی اش می گوید روزه ام!

بله...روزه که راه حلم آموزیست و صبر، می شود علت دمغی!

ناز شست رسانه ملی این دانشگاه عمومی!

و اما نمونه دوم!

سال هاست عادتمان شده که نزدیک ۲۲ بهمن و انتخابات، بدحجاب ها می شوند ویترین رسانه ی ملی برای دعوت به حضور!

یا للعجب!

هیچ توجیهی از مسئولان رسانه ی ملی قابل پذیرش نیست چون هدف وسیله را توجیه نمی کند!  

شاهکار جدید رسانه ی ملی این بود که هر روز ِ بعد از شب های قدر در خبر سراسری این مراسم را پوشش می داد و این بد که نیست خیلی هم خوب است...اما...مراسم احیای مختلط را نشان دادن خوب نیست...حضور بدحجاب ها را نشان دادن خوب نیست...مصاحبه با آنان نتیجه اش نمی شود ترغیب هم مسلکان آنان به حفظ حجاب و اجرای شعائر الهی...نتیجه اش یک کلمه است! یک کلمه ی وحشتناک! : " سکولاریزاسیون نظام اسلامی "!!!

راه فرهنگ سازی اسلامی این نیست...به مقدساتتان قسم، این راهش نیست...

اگر این راهش باشد، ساپورت پوشان ِ این روزهای خیابان های شهرم فردا می شوند ویترین رسانه ی جمهوری اسلامی!

نُؤمِنُ بِبَعضٍ و نَکفُرُ بِبَعضٍ ۱ نشویم! اسلام چارچوب مشخصی دارد...اگر فرد بدحجاب دعا می خواند، برای خدا خوانده...قبول...اما حساب بدحجابی اش سر جاست! قبول دارم بنده شناس دیگری ست و من هم مسئول قبولی اعمال بنده های خدا نیستم...اما وظیفه ما زنده نگه داشتن شعائر الهی ست...بفهمید...این راهش نیست!

ما غفلت کردیم و غفلت، بیش از این، نتیجه اش نسلی می شود که تا ثریا اعتقاداتش کج می رود...

در جمهوری اسلامی، مظلوم تر از نظامش نیست!!!

----------------------------------------------------------

۱. سوره مبارکه نساء آیه ۱۵۰

 

پ.ن:

فکر می کنم این پی نوشت ضروری باشه...این پست حداقل یکی از مخاطبان وبلاگ رو به اشتباه انداخت و بعید نیست که بقیه هم دچار سوء تفاهم بشن...از صحبت من در مورد نشان دادن تصاویر خانم های بدحجاب در صدا و سیما سوء برداشت نشه...من موافق بگیر و ببند و یا ممنوعیت حضور اونها در محافل مذهبی و...نیستم...هر چند موافق نوع پوشش اونها هم نیستم...ولی ضرب و زور چاره ساز نیست! رفتار اسلامی هم اجازه ی این رو به ما نمیده که از در خانه ی خدا اونها رو برونیم و منظور من هم برخورد ناشایست و خلاف رأفت اسلامی نبوده و نیست...رابطه ی هرکس با خدا مربوط به خودش هست ( هر چند که اثرات اجتماعی هم داره) ولی لا اکراه فی الدین...

خاطره ای هم یادم هست از خود آقا، که جوانی با لباس نامتعارف ( عین عبارت پوستین وارونه هست) در صف نماز جماعتی که ایشون اقامه می کردند بوده و اطرافیان برخورد بدی با این جوان می کنند و آقا نهی می کنه...من هم مرید همچون مرادی هستم...پس من رو متهم به تند روی نکنید چون به عمرم  یادم نمیاد به کسی  به خاطر همچین مواردی غضب کرده باشم..نگرانی من از اینه که رسانه قدرت باب کردن خیلی چیزها رو داره....نه تنها صدا و سیمای خود ما، که هر رسانه ای...مثالش همین مصرف گرایی این روزهای ما مردم است! پس می تواند باب شود که دعا و نماز بخوان اما هر پوششی می خواهی داشته باش...لذت و شهوت را برانگیز اما ...

شکی در رحمانیت خدا نیست...بخشش ما هم دست خداست...هر کس در خانه ی خدا را بزند صاحب خانه خود اوست و نه من...

حرف من قدرت بُرد رسانه است...

  • سرباز حضرت ماه

هو المحبوب...

می خواستم متن " وَاصبِر وَ ما صَبرُکَ إِلّا بِالله..." را حذف کنم...اما بعد دیدم این متن بخشی از سیر رشد من در شهر خداست، پس بماند بهتر است...هر وقت دلگیر بودم از خودم، جواب خوبی ست برای دلتنگی هایم...

سمت خدای دوشنبه جوابم را داد...این را می گویم برای همدردهایم...اما بزرگ شدم...بزرگتر از هفته ی قبل و حتی دیروز...قبل از آخرین شب قدر...حقا که شب قدر برتر از هزار ماه است...

فهمیدم عملِ من به فرایض حتی اگر حال خوبی ندارم، یعنی اینکه من در مسیرم و این خیلی بهتر است از طریق الشیطان و حتی کاهلی...

حتی با اینکه با تمام وجود ایمان دارم که عذر از من ناچیز و حقیر است...

خدایااااااا دوستت داااااااااااااااارم...

دوستت دارم که باز هم هوایم را داشتی...اجازه ندادی با آن حال غریب از مهمانی ات بروم...

یار ما بنده نواز است...

و اما...

موسای مقاومت یادتان هست؟!...همان موسای مقاومتی که گفتم دارد قد می کشد...نشانه اش همین آب و آتشی ست که صهیونیست ها خود را به آن زده اند...وقتی می گویم صهیونیست، منظورم فقط و فقط اسرائیل نیست...تمام جبهه ی باطل را می گویم... اگر قد نکشیده بود موسای مقاومت، تمام کفر به جان تمام اسلام نیفتاده بود...

فلسطین پاره ی تن اسلام است... پاره ی تن نیاز به ترجمه و تفسیر ندارد...پاره ی تن است...دفاع از مظلوم و حمایتش هم آرمان ماست...

سطل های آب را آماده کرده اید؟! بهانه خشکسالی را نیاورید! این آب ها، آب حیات است...از جنس بیداری...

قدس را به مادرش باز می گرداند...موسی به مادرش می رسد از بحر تا نهر...فلسطین، پاره ی تن اسلام است...

القدس لنا...

 

 

پ.ن:

در نظرم بود پستی کار کنم در رثای! مظلومیت جمهوری اسلامی...نظامی که حتی رسانه اش، رسانه ملی اش!!! خواسته یا ناخواسته تبر به دست گرفته برای زدن ریشه اسلامیت نظام! باشد برای فردا...اگر عمری باقی بود و اگر خدا بخواهد...

حسبنا الله و نعم الوکیل...

 

  • سرباز حضرت ماه
بسم رب الشهدا و الصدیقین...

دو سال پیش همین روزها، افتخار دیدار روی ماه نصیبم شد...

با همه ی گرمای هوا و تنگی جا، نفهمیدیم این 4 ساعت کی سرآمد!

راستی، منی که روی کارتم نام خانوادگی ام ثبت نشده بود، اگر راهم نمی دادند به بیت نورانی ماه، چه می کردم؟!

امان از این نام فامیلی دردسر ساز من! حتی اگر قرابت با ماه داشته باشد!

گزاف نگفته ام اگر بگویم افتخار دوران دانشجویی ام، همین دیدار روی ماه حضرت ماه است...

25 توصیه حضرت ماه به دانشجویان. رمضان 1391 ه.ش

 

 

 

  • سرباز حضرت ماه

با چه سرعتی داره می گذره این ماه خدا...

انگار همین دیروز بود که : " فَاخلَع نَعلَیکَ إِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوْی "

منِ بی لیاقت هنوز دست هام خالیه...می ترسم رمضان هم مثل رجب و شعبان بره و من بمونم همینطوری...آس و پاس...

نکنه انقدر سیاهی هام زیاد شده که رمضان هم با این عظمت نتونه آدمم کنه...

سُبحانَک یا الله...تَعالَیتَ یا رَحمن...أَجِرنا مِنَ النّارِ یا مُجیر...

ای خدا! باورم نمیشه که منم مصداق " وَاصطَنَعتُکَ لِنَفسی " باشم...

ای کاش یه سر سوزن ایمان داشتم...مثل این بنده های خوبی که می بینمشون...

خودم باید بزنم پس کله ی خودم که: آخه به چی خودت می نازی بشر؟ به گناه های ریز و درشتت؟ یا به لیاقتت که سر به فلک زده؟ تویی که حتی نتونستی خودت رو به بنده های خدا ثابت کنی!

وه که چقدر دلم گرفته از دست خودم!

اگه رمضان بگذره و من همینطوری بمونم که به درد لای جرز دیوار هم نمی خورم...

باید آدم بشم...

اللّهمَّ غَیِّر سوءَ حالِنا بِحُسنِ حالِک...

خدایا غیر از تو از کی بخوام؟ در خونه ی کی رو بزنم؟ خودت به فریادم برس که : " أنتَ القَویُّ و أنا الضَعیف.. أَنتَ السَیِّدُ و أنا العَبد...أنتَ الحَلیمُ و أنا العَجول..."

خدایا خوب می دونم جواب خودم رو : " وَاصبِر وَ ما صَبرُکَ إِلّا بِالله..."

ای کاش انقدری ایمان داشته باشم که شکیبایی کنم فقط برای خدا...

 

حَسبِنا الله و نِعمَ الوَکیل...

حَسبِنا الله و نِعمَ الوَکیل...

حَسبِنا الله و نِعمَ الوَکیل...

 

  • سرباز حضرت ماه