سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۰ ثبت شده است

این همه روزها و ماه ها و سال ها می گذره و چه  بی وقفه در حال دویدنم...درس و دانشگاه و خانه و خوابگاه...می روم، می آیم و هنوز هم اندر خم یک کوچه ام...درگیر درس و مشق و فرهنگ و سیاستم اما هنوز نمی دانم افکارم، اعمالم، اخلاقم پسندیده است یا نه؟!

از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟!!!

ربطی بود؟

زندگی ام شده یک چرخه که مدام تکرار می شود...درست و غلط بودنش را دیگر توان تمیز ندارم...

روزهایم بی گناه به شب نمی رسد...جهانم بی درد نمی گذرد...آن سال های بچگی آمدن عید زیبا بود و الان نشان فرصت های از دست رفته شده برایم...اینکه یک سال دیگر هم گذشت و بهتر که نشدم روسیاه تر هم شده ام...روز به روز آمار آنان که دلخورند از من، بالاتر می رود و این خواسته من نبوده است...کجای زندگی و رفتارم با خلق خدا لنگیده را نمی یابم!!!

شدیدا دچار وجدان درد شده ام و احساس دین دارم از جهت حق الناس...

سال 90 برایم تجربه زیاد داشت و حداقل مطمئنم در بیش از 50 درصد موارد چوب گناه ناکرده را خوردم و دهانم سوخت بابت آشی که نخوردم!!!

چند ماهی است مستقیم و غیرمستقیم سخنانی می شنوم که هاج و واج مانده ام از منشأ و مبدأ آنها!!!

داخل پرانتز:

(از شما که من، این انسان سردرگم، را می شناسید خواهشمندم که هر بدی در حق هر یک از شما خواسته و ناخواسته کرده ام ببخشید مرا...حلالم کنید یا حداقل جرمم را به من بگویید...باور کنید از ناسزاهایتان نمی فهمم گناهم چه بوده است...مختارید که نظرتان خصوصی باشد یا عمومی... اگر رحیمانه ستارالعیوب باشید در طول ستاریت خدا و خصوصی عیب هایم را گوشزد کنید سپاسگزارم... اگر هم صلاح می دانید نظر عمومی بگذارید...به جان می پذیرم سخنانتان را...)

ادامه سردرگمی هایم:

این استیصال و درماندگی ام از زندگی شخصی را تعمیم بدهید به زندگی جمعی و تلخی های دنیا...

 آدم افسرده ای نیستم ولی شدیدا عطش یک بهانه دارم برای هضم سختی ها...

امیدم به آینده روشن جهان است... اینکه ذخیره ای هست و بهانه ای برای ادامه هستی ... که خدا وعده داده به پایان سراسر خیر دنیا و آمدن این ذخیره که سیراب کند عطش جان و دل های سوخته ما را...

دل خوش کرده ام به نشانه ها... به بیداری مردمان... ولی این ها شده است برای من حکم همان آب نبات چوبی که به کودکی می دهند برای قطع گریه و بهانه هایش...

دل من بهانه هستی را می خواهد...قبول کنید تاب این دنیا بدون ظهور این بهانه هر روز مردن و زنده شدن است...

کاش کام ما با آمدن این بهانه شیرین شود...که این شیرینی ماندگار است در جان ما...

با همه رو سیاهی ام از خدا می خواهم که این بهانه را بفرستد که بهای این جهان با همین بهانه است...

اللهم عجل لولیک الفرج...

  • سرباز حضرت ماه

اینجا ایران است...دیار عشق و ایمان و پایمردی

اینجا ایران است...نشانه استجابت دعای حضرت ماه و ایمانش به لطف الهی...

نشانه ایمانش به حضور مردم...

ایرانی تر از همیشه و حماسی تر از قبل آمدیم و قبل از هر چیز با انگشت های جوهری مان شکافتیم قلب دشمن را...جدای از انتخابمان و جدای از جناح و گروه و جبهه...

یک صدا گفتیم " ایران " و خواستیم سربلندی اش را در جهان... که ماییم ام القرا و قبله عشق بیداردلان جهان اسلام ...

دیشب کسی به من گفت: " به نظر می رسد تقریبا انقلابی هستی" و به زعم خود داشت تفاهمش را می رساند و من  با افتخار تمام گفتمش: " قطعا انقلابی ام"  و به قول داداش حسین بچه بسیجی ها اصلا حکومتی ام...حرفی هست؟

اینجا ایران است... نشان لطف حق...نشان دست اعجاز مهدی فاطمه...نشان انفاس قدسی حضرت ماه...نشان معرفت و پایمردی و ایمان مردمانش...

اینجا دیار بصیرت است...که حماسه  را با حضور و وحدت می آفرینند...امروز چه اهمیت دارد که سلیقه سیاسی مان یکی نباشد...امروز باید ایرانی بودن را چسبید...این وحدت و حضور کور می کند چشم دشمن را...

  • سرباز حضرت ماه

یک هفته دیگر باز هم نوبت امتحان است! امتحانی که هم خواص و هم عوام پیش رو دارند...

در این فرجه های قبل از امتحان کم ندیدیم جبهه و گروه و عمار و خود عمار بین و محور وحدت و خود محور وحدت بین!!!

ما در این زمان بیش از هر چیز بصیرت می خواهیم و لازم داریم آن را...بصیرتی که خود بزرگ بینی در آن نباشد که حضرت ماه گفت :" آفت بصیرت خود بزرگ بینی است".

امروز روز هر چند نفر جبهه و گروه ساخته اند...متحد و پایداری و ایستادگی و فلان و بهمان و نوبر آنها هم همان جبهه سه نفره منتقدین دولت که نامش را گذاشته اند "صدای ملت"!!! بوی همان نامه بدون سلام 88 می دهد این عنوان صدای ملت!!!

بگذریم از این گزافه ها...

دشمن اصلی پیش روست نه در میان ما! به قول حسین قدیانی ملت فقط دو جبهه می بیند: جبهه انقلاب و جبهه نظام سلطه! الحق که همین است...

دوستان عزیز و محترم اصول گرا خیالتان بابت اصلاح طلبان و فتنه گران راحت شده است که دست روی ضعف های یکدیگر گذاشته اید و روز به روز پررنگ ترشان می کنید؟

خدا را سپاس و شکر که آنقدر این جماعت خوار و زبون شده اند که در معادلات جایشان نمی دهید ولی به آن جبهه نگاه کنید...دندان های از غضب فشرده شده شان را نمی بینید؟ نکنید کاری که خنده مستانه سر دهند از این آتشی که ... خدا نکند دامان اصول گرایی را بگیرد...

مگر همه شما در جبهه انقلاب نیستید؟ شعاع اصول گرایی را گسترش دهید نه اینکه یکدیگر را از دایره آن بیرون کنید...

نقد کنید ولی نفی نه! کدام ما خطا نداشته ایم؟ کداممان بیراه نرفته ایم؟

خوبی ها و بدی هایتان را در کفه ترازو بگذارید و به جای اشخاص، اعمال را قیاس کنید...خود را بهتر از هم ندانید...عملکردها را بسنجید...

از این همه جبهه و گروه چه عایدتان می شود؟ اختلاف سلیقه دارید؛ درست! اما نتیجه افراط و تفریط های اصلاح طلبان را و آتشی که به جانشان افتاد را برای خود نخرید...نه مردم قسم یاد کرده اند که تا آخر دنیا به شما رای بدهند و نه خدا آیه نازل کرده که ضمانت می کند بقای شما را...

مردم  مجلسی می خواهند اصول گرا...اصول گرایی که خدمت به مردم را وظیفه بداند و تکلیف! که تکلیف بالاتر است از وظیفه...

مجلسی که  نیاز مردم را بداند و رنج هایش را ...مجلسی که لازم بداند بر خود که شبانه روز خدمت کند نه اینکه فرار کند از طرح نظارت بر خودش...

مجلسی که از کانون قدرت و ثروت فاصله داشته باشد نه اینکه در آغوش آن جا خوش کند و خدمت را فدای قدرت کند...

مجلسی که ولایت پذیر باشد...که در عمل و نه در حرف...که من هم خودم را سرباز حضرت ماه می دانم ولی آیا واقعا به وقت ضرورت سر و جان می بازم برای حضرت ماه؟!

دیده ایم خواست های "آقا" را که بر زمین مانده اند و ولایت پذیری آقایان گوش فلک را پر کرده...

مجلسی می خواهیم که  دردش، درد مردم باشد و کمک دست قوای دیگر باشد نه اینکه مدام دعوای جناحی و خصومت های بعضا شخصی ببینیم از آنها...

مجلسی که وقتی آقا خواهش گونه می گوید:" یاری کنید دولت را که همه بار اجرا بر دوش اوست " کودکانه لجبازی نکند و به حرمت ولایت و ادعای ولایت پذیریشان اندکی بیش از این تعامل داشته باشند که همه یک هدف دارند:" خدمت برای عدالت  و پیشرفت"

و بدانید که مردم منتظر نمی مانند دعواهای شما تمام شود...وحدت پیدا کنید و نکنید آنها خود گلچین می کنند خواه متحد، خواه پایداری، و یا خواه این گروه های دیگر...

مردم عملکردهایتان را قیاس می کنند و دعواهای شما خسته شان می کند... باز هم به قول حسین قدیانی:

" آقایان! من کوچک ترین افسر جنگ نرم خامنه ای ام. اگر کمتر به سر و کله هم بپرید، به ما بچه بسیجی ها رحم کرده اید تا بلکه بتوانیم با دشمن اصل کاری، با فراغ بال بجنگیم. بسته است دعوای شما، دست و پای ما را. دعوای شما دارد روی مخ همه ما راه می رود. خجالت از ما نمی کشید، از خون شهدا شرم کنید!"

و اما ما مردم ...

دنیا چشم دوخته است به اینکه ما این بار چه می کنیم؟ دندان تیز کرده است برای غفلت من و تو...

چشم باز کنیم و بهترین ها را به خانه خودمان "خانه ملت" بفرستیم...

نیاید روزی که توبه کنیم از رأی های خود...

12 اسفند را من و تو می سازیم...مجلس نهم و خوب و بدش را انتخاب امروز ما رقم می زند...

دنیا به این انتخاب چشم دوخته است...حضور من و تو دشمن را زبون تر از قبل می کند..بسم الله...

نخواه گرمی خواب چشم کسی بذاره که بیداری یادت بره

یه باری از امروز رو دوشته که واسش یه عمره زمین می خوری

همه منتظر تا ببینن کجا تو از جاده عشق دل میبری

ولی ایستادن فقط کار ماست ما که قصه مون قصه خواب نیست

 بیا دل به دریا بزن شک نکن سرانجام این رود مرداب نیست

 

  • سرباز حضرت ماه