هو الغیور...
"غیرت"، صفتیه که خدا داره و ولی خدا! حداقل من یکی ندارمش!
آره! من "غیرت" ندارم!
اگه داشتم انقدر پوست کلفت نبودم! حنجره پاره کردم که :" وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد...ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد!"
آره جون خودم! مگه حکم جهاد، نامه اداری با شماره ثبت و سند و پیوست و چه و چه است که باید به دستم برسه تا تصمیم بگیرم به جهاد؟!
حکم جهاد میتونه فقط یک اشارت چشم "ولی" باشه! چه برسه به اینکه "ولی" به وضوح دغدغه هاش رو فریاد بزنه و من فقط بشینم و بگم :" نچ نچ نچ...!!!"
ببینم چشمان سرخ و بشنوم صدای گرفته اش رو، اما انگار نه انگار؟!
غیرت ندارم! اگه داشتم وقتی جلوی درب حرم سلطان توس، خواهر دینی ام چادرشو مثل یه دستمال نجس از سرش می کشید و با چندش نگاش میکرد غیر از اینکه قلبم درد بگیره بهش تذکر میدادم در قلمرو ولایت امامی هنوز! حرمت امام فقط به داخل حرم نیست!
غیرت ندارم! اگه داشتم وقتی میدیدم حضرت ماه اسم سال رو میذاره "اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی" فهمم می شد که آهان! اول عزم ملی داره! تا منِ جوانِ ملت، عزمم رو جزم نکنم برای انقلاب فرهنگی، نباید امید داشته باشم به مدیری که شاید روحیه جهادی داشته باشه اما دیگه فرتوت شده و حالش رو نداره!
غیرت ندارم! اگه داشتم وقتی میدیدم حضرت ماهی که در علاقه به فرهنگ و کتاب زبانزد دوست و دشمنه، امسال نرفته نمایشگاه کتاب، سر سری از کنارش رد نمیشدم که انشاالله خیره! میفهمیدم که غصهی فرهنگ دردش خیلی بیشتر از این حرفهاست!
وای بر من! که حکم جهاد را درک نکرده ام...
بعد التحریر:
حمد و سپاس خدایی را که عطا فرمود یار و هم راه و هم سنگری را که ترغیبم میکند به نوشتن...
- ۱۷ نظر
- ۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۴۸