سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

 ای خدا!

خدا جون! بدجوری ما رو گذاشتی تو آمپاس!

باشه، حرفی نیست...

فکر کنم کلاً حال می کنی با من! مگه نه؟!

کاش حداقل جزو خوبان مقرّب بودم! دلم نمی سوخت! اون وقت خوش بودم: " هر که در این بزم مقرّب تر است جام بلا بیشترش می دهند!"

هی روزگار...

کاش رو کاشتن سبز نشد!

ای خدا! تو که همیشه هوای بنده هات رو  داری...نکنه با من قهر کردی؟

خوش الحانم نیستم که بخوای صدات بزنم! از اون بنده های انکر الاصواتم که سریع می گی کارش رو راه بندازین تا بره و دیگه نشنونم صداشو!

ای خدا!

ما رو از آمپاس در بیار!

همه جوره نوکرتم!

 

بعد التحریر:

خودمونیم! چقدر پررو تشریف دارم! بی خیال واسه خودم می چرخم! همین طوری خوشحــــــــــــــــــال!

آخرش هم زبونم واسه خدا درازه!

  • سرباز حضرت ماه

هو العالم...

مشق امروزم اینه!

خط اول:

" لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ "

" کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست و کسانی که به آیات خداوند کافر شدند زیانکارانند. "

زمر-۶۳

همین...

نیک که بنگری، ارتباط با عالم بالا، اصلا هم چیز بدی نیست...

کلید که هیچ! ید بیضا و عصای موسی را هم، همان خداوند آسمان ها و زمین، کارگر کرد...

خط دوم:

نرمش قهرمانانه...تکرار کن : " نرمش قهرمانانه"

" انسان ۲۵۰ ساله " خوانده ها و ولایت شناسان و  قطب نما داران، می فهمند معنای بلند "با شکوه ترین نرمش قهرمانانه ی تاریخ"  را...

بی خود جماعتِ فیس بوکی، لایک نزنند تا جام زهر دیگر، نهضت ادامه دارد!!!

اگر نفهمند نرمش قهرمانانه یعنی چه، حریف چنان زیر دو خم بگیرد و به پل ببرد که نفهمند از کجا خورده ایم!

خط سوم:

باز آمد بوی ماه مدرسه                     بوی بازی های راه مدرسه

مرا که دیگر با مدرسه کاری نیست و به لطف فراغت از تحصیل دانشگاه هم تعطیل! هر چند " ز گهواره تا گور دانش بجویــ"   ــــــــــــم!

القصه...

مهر آمد و ما هنوز درکوچه ی تودیع و معارفه ها در جا می زنیم! بهتر نبود فاکتور می گرفتید این مجالس را و از خیر تابلو فرش می گذشتید؟!

هنوز هم خدمت و همت جهادی چاره ساز است! حتی اگر ید بیضا نداشته باشیم...

 خط چهارم:

خط دوم مشقم اسم فیس بوک آمد، یاد قانون مداری دولت راستگویان افتادم! همین...

دولت راستگویان را که می گویم ناخودآگاه یاد "راستگو" هم می افتم...بیشترتر البته یاد فرهاد دانشجو می افتم که عزلش در دستور کار جلسه نبود!

خط پنجم:

راستی، ما هنوز به دولت تدبیر و امید، امیدواریم ها!

هر چند که خودشان مراعات امیدواری مان را نکنند و نگران باشند که معجزه گر نیستند ... به جای تدبیر هم کمی تا قسمتی سیاه نمایی را چاشنی رنگ بنفش کرده اند البته...

خط ششم:

این خط رو از روی دست " آقا" تقلب کردم!

به‌هیچ‌وجه عدول از مبانی و عدول از ارزش‌ها جایز نیست ... اما در روش‌ها بایستی تکامل،‌ اصلاح، تغییر و رفع خطا جزو کارهای دائمی و برنامه‌های همیشگی ما باشد؛ ببینیم کدام روش ما، ولو به آن عادت کرده باشیم، غلط است، آن را عوض و اصلاح کنیم ... باید جای «هدف» را با «روش» اشتباه نکنیم. (۱۳۸۳/۶/۳۱)

خط هفتم:

عدد "هفت" رو دوست دارم! پس مشقم رو با هفتمین خط تمام می کنم :

ولایت چقدر سخت است!

چقدر سخت است پدر یک امت باشی و همه ی فرزندانت را با هر خُلق و خو و مرامی، زیر یک چتر جمع کنی...

صبوری بایَدَش!

 

بعد التحریر:

در روزهای غبارِ فتنه، باید دید، شنید و فهمید...

عمیق بنگری!

دقیق بشنوی!

بصیر بفهمی!

جدا از فضای غبارآلود، در روزمرگیِ این روزهایِ خودم، خود را به ندیدن زده ام و نفهمی! هر چند که می بینم و می شنوم و می فهمم...

ما را هنوز، اهلیّت، نیست...باید مَحرمِ راز بود تا فهمید...هنوز نیستم!

.............................................................................................................................

 بعدِ بعد التحریر!!!!:

به رسم ادب و انصاف، به پاس سخنرانی  رئیس جمهور در مجمع عمومی سازمان ملل، علی رغمِ دغدغه های مشقِ شبم، می گویم:

روحانی مچکریم!!!

آرزوی من دیدن  جمهوریِ اسلامیِ ایرانِ همیشه عزتمند است...

  • سرباز حضرت ماه

هو العادل...

امان از این جمعه ها...

فکر نکنید رگ معنویتم زده بالا، نه!

همیشه، جمعه ها از نزدیک غروب حالم دگرگون می شود...اولین بار را یادم نیست! اما تا یادم می آید همین بوده...

الان که این متن را می نویسم صدای تلویزیون می آید: سپاهان- پرسپولیس! گل دوم م م .....

و من اینجا، تنها نشسته ام و...هوای گریه با من!

فکر کنم گل به خودی زده ام در زندگی...

سوت پـــــــــایــــــــــــان...

 

  • سرباز حضرت ماه

بسم الله الذی هو مدبر الامور...

چند وقتیست ذهنم مشغول محتوای این پست بود و مدام این نوشتن به تأخیر می افتاد؛ تا اینکه قهرمانی تیم ملی کشتی آزاد بعد از 48 سال ، در رقابت های جهانی، شد بهانه ای برای نوشتن...

القصه...

از اعوان و انصار اعتدال، بارها شنیده ایم که افراد متخصص باید به جای خود برگردند، افراد کاردان و کارشناس...

بگذریم از بازگشت کارشناسان _ بخوان: کارگزاران_ و کاردان ها و متخصص ها به جای خودشان در دولت اعتدال...

فی نفسه حرف خوبی هم زده اند دوستان...من یکی که خیلی معتقدم به استفاده از افراد کاردان در همان مناصبی که می دانند اصول کار را...

گاهی گماردن فرد کاردان بر عهده ی من و شما نیست! مثلاً رئیس دولت، وزیر یا وکیل، افرادی را می گمارند به نام کاردان و کارشناس که شاید برای ما محرز نشده لیاقت شان یا حتی نقد هم داریم به ریاست شان! اما در هر صورت نقش ما در انتخابشان با واسطه هست...

اما وقت هایی هم هست که واسطه ای در کار نیست و من و شما خود انتخاب کننده هستیم... یعنی به دست خود، می سپاریم کاری را به کاردانی یا کارنادانی!

راه دور نرویم...همین شوراهای شهر و روستا...انتخاب من و شما خادم یا حاکم شهر را رقم می زند دیگر...

مسلماً قبول هم دارید که حل مشکلات شهری قطع به یقین کاردان می خواهد...آلودگی هوا، ترافیک، ساختار شهری، زیباسازی آن و چِه و چِه...

مدیریت شهری، مدیر خودش را می طلبد...

باز هم راه دور نمی روم...همین مجیدِ قصه های مجید! امسال شده است عضو شورای شهر ...اشتباه هم نکنم نفر دوم شده بود! یا خانم واشیانی که مجری برنامه ی کودک و نوجوان بود _ نمی گویم هم تای(!!)خاله شادونه! چون مخاطبانش به نسبت خاله شادونه بزرگ سال تر بوده اند!_...

تبِ ورود بازیگر و خواننده و ورزشکار و ... نشود دردِ لاعلاج مدیریت شهری...

من و شمای شهروند حواسمان باشد که مجید با همه ی میگوهایی که طالبشان بود برای فسفر مغزش! با همه ی لحظات شیرین قصه هایش، حلال معضل ترافیک نصف جهان نیست...

یا همین پهلوانی که با ذکر "یا اباالفضل"، دلمان را شاد می کرد، تخصصش نبرد با پولاد سرد است نه هوای آلوده!

خواننده، هنرش در صدایش است نه مدیریت شهر...، تا کی به تمنای وصال تو یگانه!

شهر بیشتر از همه خادم می خواهد...

مثل کُشتی که بیشتر از هر چیز خادم می خواست...رسولی که خوب فهمید خانه ی اصلی اش خانه ی کُشتی ست و آمدنش خونی تازه به رگ پهلوانانمان وارد کرد و شد جامی که نیم قرن به انتظارش بودیم...

همه گیری این تب هزینه هم دارد...عودِ مرضِ سیاسی کاری که دردِ لاعلاج شوراهای اول بود هزینه ی این همه گیری است ...سیاست، اهلش را می طلبد...نا اهلِ سیاست نمی شناسد زوایای امر سیاست را! نااهلِ سیاست، با سیاسی کاری، اهلِ سیاست می شود و رای به ریاست می دهد...

 و بیشتر از همه اصلی ترین نیازِ شهرها، پرهیز از سیاسی کاری است...

شهر، بیش از هر چیزی، محتاج خادم شهر است...

حواسمان باشد که شهر هایمان، خادم خودشان را خواهانند...

  • سرباز حضرت ماه

بسم الله القاصم الجبارین...

این روزها برای نوشتن پست جدید، نه وقت داشتم و نه حوصله!

اما...اما، انگار، خودشان هم این شوخی احمقانه شان را زیادی جدی گرفته اند! مثل فیلم سینمایی، تعلیق هم چاشنی اش می کنند! مدام روز و زمان و لحظه تعیین می کنند!  از محدودیت و شسته رفته بودنش دم می زنند!

نمی شود این روزها، اخبار را دنبال کرد و ننوشت!

بیش از دو سال است که مردم مظلوم و مقاوم سوریه در آتشی که تکفیری ها و سران مرتجع عرب و استکبار به پا کرده اند می سوزند...

سوریه ی تنهای مقاوم...

سوریه ای که به جرم مقاومت تهدید به حمله هم می شود!

نمی دانم این همه بلاهت، سفاهت، حماقت را یک جا از کجا آورده اند؟!

معنای جرقه در انبار باروت آنقدرها هم سخت نیست! خودشان را به نفهمی زده اند!

پایان این تهدید روشن است...

اگر سخنان امام ما و به قول خودشان رهبر عالی ایران را که می گوید دخالتشان در منطقه جرقه در انبار باروت است را نمی خواهند بفهمند...این سخن از مولای ما، حیدر کرار را بشنوند...پدر همان موعودی که خداوند وعده داده و إنَّ اللهَ لا یُخلِفُ المیعاد...

"چون رعد ترسانیدند و چون برق درخشیده،از جا پریدند؛ با این همه واپس خزیدند! و لیکن ما چون رعد نمی ترسانیم، مگر اینکه عمل کنیم و هرگز نمی باریم، مگر اینکه سیل سازیم..."

 پ.ن :
این روزها علی رغم  دل گرفتگی شدید، شدیداً هم امیدوارم! امیدی از جنس مکروا و مکرالله....
از جنس ایمان به وعده خدا...از جنس چک سفید امضای خدا!
کاش بعضی ها، بترسند از جواب روز حساب! زبانشان کونتور نمی اندازد انگار! حرف را مز مزه نمی کنند اصلا!
یا اشتباهی می فهمند یا اشتباهی به آنها فهمانده اند....خوب است کمی تأمل در احوالات خویشتن....کوتاهی در این تأملات ریزش می آورد! این ریزش ها به مذاق ما زیاد هم خوش نمی آید...
ضربه ای که جهالت خواص می زند، خباثت اعداء کمتر می زند...
راست گفته اند در آخرالزمان فتنه ها فزونی می گیرد...دعای غریق را برای همین موقع ها سفارش کرده اند...
هر چند فضا آنقدرها هم غبارآلود نشده که اشتباهی بفهمیم بعضی چیزها را...
نقشه راه هم که مشخص است!

  • سرباز حضرت ماه

 بسم الله الذی لا اله الا هو...

خیلی وقت ها، خیلی چیزها، برای خیلی ها، گران تمام می شود...خیلی گران!

سال ۱۳۹۲...از چشم انداز بیست ساله ۱۲سال باقی است...خدمت و همت جهادی اولویت امروز ماست...

دهه ی پیشرفت و عدالت...نیاز به هیچ باز تعریفی از این نامگذاری نیست!

اما...

غفلت و سستی برای همه ی ما گران تمام می شود، چشم بر هم زدنی می گذرند این روزها!

رمز ماندگاری خدمت است و همت جهادی...

کاش، هر کس، هر جا، هر مسئولیتی را عهده دار می شود؛ فقط سنگینی بار مسئولیت ۷۵ میلیون ایرانی را حس نکند _ البته اگر همین را هم حس کند!_ سنگینی بار مسئولیت بیش از یک میلیارد مسلمان را باید حس کند...

ایران، جمهوری اسلامی ایران، علمدار و پرچم دار مبارزه با استکبار است...بنیان گذار تمدن نوین اسلامی است و باید هم باشد...جلودار حرکت به سمت آینده ی موعود است...که " نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ"

هر جور هم حساب کنی، غیر از این، به نتیجه ی دیگری نمی رسی...که اگر غیر از این بود اصلاً به مخیله ی امام خطور نمی کرد که رهبری بزرگ ترین انقلاب قرن را به دست بگیرد _ بخوان: انقلاب تاریخ _.

چند مثال می خواهی تا باور کنی این راه روشن را و چک سفید امضای خدا به جمهوری اسلامی را؟!

جمهوری اسلامی را فقط جمهوری اسلامی ایران ِ ۷۵ میلیون ایرانی مپندار! جمهوری اسلامی همان مدینه ی فاضله ایست که امت اسلامی را باید زیر لوای شکوهمند لا اله الا الله جمع کند...

خدا وکیلی دلت قنج نمی رود وقتی عکس امام و آقا را در هر راهپیمایی، حتی در دورترین نقطه جغرافیایی از ایران سر دست می بینی؟

وقتی رهبر جمهوری اسلامی، چه سید روح الله باشد و چه آ سید علی آقا، می شود رهبر امت اسلام؛ پس رئیس جمهوری اسلامی ایران هم باید خود را خادم و مسئول تمام امت اسلام بداند...وزیرانش باید خود را خادم تمام مسلمانان بدانند...اینجاست که خدمت و همت جهادی بُردی جهانی می یابد...وقتی ایران، به عنوان مرکز ثقل جهان اسلام و ام الممالک اسلامی ساخته شود بر اساس الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی؛ نتیجه اش شکوه دوباره تمدن اسلامی ست...

ایران چشم امید تمام مستضعفان عالم است...

ساختن ایران و قدرتش همان چیزی ست که دشمن را هراسان می کند از نتیجه ی این قدرت...نتیجه اش را همه خوب می دانیم : " تمدن شکوهمند و قدرتمند اسلامی با بیش از یک میلیارد جمعیت"

حالا، سال ۱۳۹۲... ۱۲ سال تا پایان چشم انداز ۲۰ ساله ...حضور در متن دهه ی پیشرفت و عدالت...

کار، خدمت و همت جهادی چاره ساز است...

دهه ی پیشرفت و عدالت لازمه اش پشتوانه ی علمی و اقتصادی ست!

برای پشتوانه ی اقتصادی هم نباید وابسته بود به اقتصاد تک محصولی(بخوان متغیر مستقل!) و آقایان به قول خودشان تکنوکرات لبخند انکار بزنند که مگر می شود؟!

برای پشتوانه ی علمی هم نباید دانشگاه ها به سمت مسائل پوچ حرکت کند...حرکت پر شتاب علمی نباید کند شود، چه رسد به توقفش...توفیق الهی هم با کسانی یار است که نیت خالصشان برای تداوم حرکت پر شتاب علمی ثابت شود...

از قدیم گفته اند : آزموده، را آزمودن خطاست!

باز هم می گویم : سال ۱۳۹۲...دهه ی پیشرفت و عدالت...سال ۱۴۰۴ دور نیست...همت و خدمت جهادی را در یابید...

فرهنگ هم که غصه ی اصلیِ قصه ی ماست!

پ.ن:

جان کری می گوید : سوریه تنها از خط قرمز اوباما عبور نکرده، بلکه از خط قرمز انسانیت عبور کرده!!!

این جمله، انقدر سخیف هست که چیزی نگویم سنگین تر است!

فقط بگویم  اینجور توهم ها عاقبت خوشی ندارد!

 

  • سرباز حضرت ماه

لعنت خدا بر دل سیاه شیطان!

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم....................................

شاید خدا هنوز کار دارد با دل...

جای ایمان، لیاقت و بصیرت خالیست در این دل!!!

ایمان...

لیاقت!!!

بصیرت...

  • سرباز حضرت ماه

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

ضعف سیستم ایمنی! وقتی سیستم ایمنی ضعیف میشه بیشتر سرما می خورم! حالا می خواد سر ِ سیاه زمستون باشه یا چله ی تابستون! به تجربه بهم ثابت شده روحیه نقش مهمی در شدت و ضعف سیستم ایمنی داره...وقتی فکرم درگیره و روحیه ی خوبی ندارم بیشتر سرما می خورم! مثل الان!!! حتی اگه همه گرما بخورن!

الان هم دوست داشتم "دلی" بنویسم...با همین مقدمه! باز هم نشد...مثل قبل از انتخابات که گفتم دلم می خواد "دلی" بنویسم!

شاید دو- سه روز دیگه ...شاید هم پنج روز! شاید هم هیچ وقت! دلم می خواهد بنویسم...مادرانه دیالوگی داشت که به دلم نشست: " اگه دلت یه جا گیر کنه، همه ی زندگیت نخ کش میشه!" یه ظرافت نهفته داره این جمله!

گفتم می خوام "دلی" بنویسم....

اما

دلم نمی خواد بنویسم از این روزهای مجلس...

دلم نمی خواد بنویسم از مسائلی که فراموش شد و یا کسانی که خود را به فراموشی زدند...

دلم نمی خواد بنویسم از کسانی که شاید خاطره ی خوشی از آن ها ندارم اما اعتراف می کنم تک تک آنها خطیبانی هستند توانا...بله...خطیب توانا...

دلم نمی خواد بنویسم از رنگ...

دلم نمی خواد بنویسم از وظیفه ی مجلس...از رأی به وزیران صالح...

اما...این روزها خیلی بیشتر به این جمله فکر می کنم:

عصاره های فضایل ملت...

فقط همین...

کاری هم ندارم به وزیران صالح رأی بدهند یا غیر صالح! خودشان هستند و خدایشان...

فقط فکرم مشغول است به این جمله: " عصاره های فضایل ملت..."

و دلم مشغول ِ ...

بماند این دل مشغولی هایی که زندگی ام را نخ کش، که نه!

ریش ریش می کند...

پس بماند...

پ.ن:

"عصاره های فضایل ملت..." کاملاً از دید اجتماعی به اتفاقات اخیر نگاه کرد...نظرات خصوصی بیشتر ناظر به بُعد سیاسی اش بود...بر چسب این پست هم اخلاق است...پس با دیدی اجتماعی ببینیدش...

راستی! صدا و سیما چرا انقدر خود را خفه می کند که جریان رأی اعتمادها را پخش زنده کرده است؟! دارم شک می کنم به خودم! شاید تمام این دوره های اخیر، در خواب، رأی اعتماد مجلس را زنده تماشا کرده ام!!!

۷۶ و ۸۰ را با اطمینان نگویم، اما ۸۴ و ۸۸ را مطمئنم زنده دیده ام! نشان به نشان دلی که همان روزها هم گرفت از عصاره های فضایل ملت البته از بعد اخلاقی و اجتماعی اش!

  • سرباز حضرت ماه

دلم می خواد هوای این آخرین دقیقه های رمضان رو توی سینه حبس کنم تا ذخیره بمونه...

کاش دست خالی از مهمونی خدا برنگشته باشیم...

ماه که به سیاق خود بر مدار می چرخد و می گردد...اما، انگار، سرعت عبور ما بر مدار روزمرگی مان بیشتر از ماه بود...

و فطر آمد...فطری که پایانی ست برای یک شروع...

رمضان، شهر عاشقی خدا دلتنگ می کند ما را...

حتی اگر گرمای هوا و تشنگی صیام  بدجوری ما رو تو آمپاس می گذاشت! اما از زمین می کَند! از این زمین خاکی و روزمرگی دامان گیرمان...

این هم عیدی حضرت آقا که پیامش الان رسید:

"پاداشی که خدا روز آخر رمضان به روزه داران می دهد این است که فرشته ای می گوید: بشارت بر شما باد! گناهانتان آمرزیده شد.

این پاداش کمی نیست، ببینید از امروز، روزتان را چگونه شروع می کنید."

فردا، پایانی ست برای یک شروع...

فطر است و جمعه است و عید...

حسبناالله و نعم الوکیل...

  • سرباز حضرت ماه

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ...

یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی...۱

این سریال تمامی ندارد...سریال خواب زدگی مقامات غربی و آمریکایی را می گویم...تعجبی هم ندارد که مدام این دور باطل ادامه یابد، چون کسی که خود را به خواب زده بیدار نمی شود...

پس تعجبی هم ندارد تشدید تحریم ها در آستانه تحلیف رئیس دولت اعتدال...تعجبی هم ندارد بیانیه ای که پر است از عبارات قلدرمآبانه و خود برتر بینی و کدخدا منشانه! حتی به بهانه ی تبریک به شیخ دیپلمات...

وقتی تشدید تحریم ها را می گذارم کنار لبخندهای معنا دار مقامات اروپایی و ابراز امیدواری شان برای بهبود یا از سرگیری روابط، فقط به یک نتیجه می رسم:" اسلحه رو جلوی ملت ایران گرفته اید و می گویید یا مذاکره کن یا شلیک می کنم؟! "

تشدید تحریم ها و لبخند اروپا، همان دست چدنی زیر دستکش مخملی ست!

نیاید روزی که فریب این هویج اروپا را بخوریم برای فرار از چماق آمریکا!

----------------------------------------------------------

۱. سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۰

 

پ.ن:

تقدیم به تمام کسانی که می گویند: اگر چرخ زندگی نچرخد، چرخ سانتریفیوژ ها هم نچرخد!

چرخیدن چرخ سانتریفیوژها یعنی عزت و استقلال یک ملت...یعنی پاسداری از خون شهیدان جهاد علمی...

  • سرباز حضرت ماه