سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

بسم الله القاصم الجبارین...

 

بعضی صفت ها بدجور به موصوف میاد! بدجور!! یعنی همچین می چسبه بهش!

مثلا: " سگِ هارِ نحسِ نجسِ منطقه"!!! خیلی بهش میاد!

سگِ هار یهو پاچه میگیره دیگه!

عین این حرام زاده های صهیونیست!

سگِ هارم، هاره دیگه! با قوه‌ی تعقل که کار نمیکنه! مثلا نمیفهمه این کارش خودزنیه! سرعت نابودیش رو بیشتر میکنه و شیب دره‌ی نیستی رو تندتر میکنه...

یعنی الان وقتشه ها! بیشتر از هر وقتی، وقتشه!

غرب آسیا داره زیر و رو میشه!

تو دنیا یه خبرایی هست...

زلزله‌ی شام و دجله‌‌ی خونین و قدسِ اسیر...

این سگِ هارِ نحسِ نجسِ منطقه به خیالش مسلمونا افتادن به جون همدیگه و حالا وقتشه که مظلوم کشی راه بندازه...

نه آقا!

یه خبراییه!

کمرِ همت باید بست برای تحققش! تحقق وعده‌ی  حق الهی!

عادت نکنیم به این بلاها! که اگه عادت کنیم تا بدترش نیاد آقا هم نمیادا!!!

اللهم عجل لولیک الفرج...

 



  • سرباز حضرت ماه

 بسم الله القاصم الجبارین...

شرمنده ام...شرمنده ام در این روز های " ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ" ...

رجب و شعبان که گذشت بی هیچ توشه ای...امید به رمضان بسته ام برای آدمیت...

عرضه اش را در وجودم نیافته ام...عرضه‌ی آدمیت را...

سر پستم نبوده ام برای سربازی سید القائد!

دیر به دیر می آیم و خسته ام از اینگونه روزگار گذراندن...حس بطالتِ تمام دارم!

شبانه روزم شده شیفت و خواب از خستگی شیفت!

شرمنده ام از روی حضرت ماه بخاطر این کاهلی...سربازی نکرده ام برایش...

شرمنده تر از آن، شرمندگی از روی صاحب الزمان ست...

الان که روزگار، دل آشوبه گرفته و تشنه‌ی آمدنش شده خوابم..

کاری نکرده ام برای آمدنش...

"عهد" خوانده ام و فقط خوانده ام! بی هیچ اقدامات اعتماد ساز عملی!!!

امروز که دجله از خون مظلومان رنگین شده...امروز که گویی شامات زیر و رو شده...

امروز که یک مشت وحشیِ زبان نفهم در شام و عراق و آفریقا و هزاران نقطه دیگر خون میریزند...

داعش باشد یا بوکو حرام...فرقی ندارد، که نسب به ابوسفیان و معاویه و یزید می رسد..

امروز که گردان های شمر و یزید و حرمله اردو زده اند در نینوا...

امروز، روزی ست که باید انتقام کربلا را گرفت از یزیدیان زمانه...از این سفاکان قصاب!

الان زمان خواب نیست...

منتقمِ کربلا امروز نیاید، پس کی؟؟!!

اگر ازاین همه خونریزی و بلا و وحشی گری، کارد به استخوان صبوری مان نرسد، بدتر از اینها به سراغمان می آید...

تشنه‌ی آمدنش نشده ایم هنوز؟!!

دیگر چه فاجعه ای باید از سر گذراند تا مضطر شویم برای آمدنش؟؟!!!

فاجعه فقط به داعش نیست! فاجعه بیخ گوش خودمان و زیر پوست شهرهایمان، هر روز تکرار می شود...

بی غیرتی از ماست که می بینیم و می شنویم اما از غصه نمی میریم!

این وحشی های لشکر سفیانی که جای خود دارد...

سرها بر نیزه می رود و ما بیخیال نشسته ایم...

انگار نه انگار...

 

برگرد ای توسل شب زنده‌دارها

پایان بده به گریه‌ی چشم انتظارها

 

از یک خروش ناله‌ی عشاق کوی تو

حاجت روا شوند هزاران هزارها

 

یک بار نیز پشت سرت را نگاه کن

دل‌ بسته این پیاده به لطف سوارها

 

 از درد بی‌حساب فقط داد میزنم

آیا نمی‌رسند به تو این هوارها ؟!

 

 ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن

خیری ندیده‌ایم از این اختیارها

 

 باید برای دیدن تو مهزیار شد

یعنی گذشتن از همگان، محض یارها

 

 شب‌ها بدون آمدنت صبح می‌شوند

برگرد ای توسل شب زنده‌دارها

 

 این دست‌ها به لطف تو ظرف گدایی‌اند

یا ایهالعزیزِ تمام ندارها

 

 

 

  • سرباز حضرت ماه