سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

 بسم رب الشهدا

این پست را در روز خدا، با وضو می نویسم به قصد قربت...

حمد و سپاس بیکران، خدا را، که نعمت حیات در عصر جمهوری اسلامی را به ما عطا کرد، عصری که تمام افتخار ما به زمینه سازی ظهور حجت اوست...

امروز مردمی را دیدم که خم به ابرو نیاورده اند با این همه فشار و تهدید و تحریم...شاد و مسرور به جشن تولد آغاز 35سالگی انقلابشان آمده بودند...مردم چه خوب می فهمند که فریادشان از رنج و سختی و نامرادی را نه بر سر یکدیگر که بر سر استکبار باید بزنند...مردم من هر چه فریاد دارند بر سر دشمن می کشند...مردم من دلخوری از خودی را به روی مبارک نمی آورند...

مردم من را دنیا هنوز نمی شناسد...اگر قبل از 22 بهمن این پست را می نوشتم عنوانش را بی شک می گذاشتم: " وطنم پشت حیله را بشکن..." اما وطن من نه به نوشته های من و تو کار دارد و نه به دعوت هیچ حزب و گروهی...مردم من برای حضور بیانیه نمی خواهند...نسخه شفابخش ملت ایران فقط عشق است...اگر استکبار به دنبال نابودی این ملت است عشق به دین و مذهب و ولایت و شهادت را تحریم کند، اما غافل از اینکه، این عشق تحریم شدنی نیست...

امروز نسل خود را فراوان دیدم...نسلی که با همین عشق قد کشیده است و فردا را خواهد ساخت...

نسل من جنگ ندید اما تا دلتان بخواهد فتنه دیده است و تهدید و تحریم...نسل من امام را هم ندید اما جان می دهد برای جانشین خلف پیر جماران...نسل من خیلی بیشتر از بعضی ها گوش به فرمان آقایش است...نسل من مثل آقایش دیپلمات نیست اما تا دلتان بخواهد انقلابی ست، حتی اگر چهره اش غلط انداز باشد...

نسل من وارث خون شهداست...نسل من پاسدار خون شهداست...نسل من حافظ انقلاب است تا آدینه فرج...

 

  • سرباز حضرت ماه

مدت هاست که میخوام راجع به تبعیض در جامعه پزشکی یک مطلب بنویسم که هر بار به دلیلی به تاخیر افتاد... اما هفته قبل به این نتیجه رسیدم که واقعا هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست! و تا خود ما اراده نکنیم وضع بدتر میشه که بهتر نه!

زمان کارآموزی نسبت به پوشش ما پرستاران سخت گیری های زیادی بود از شلوار پارچه ای ساده سورمه ای تا روپوش ساده بدون مدل...شاید برای کسی مثل من فرقی نداشت که سخت بگیرند یا نه...ولی یک مسئله خیلی آزارم می داد که آن هم تبعیض بین پزشک و پرستار بود...در این هیچ شکی نیست که شأن و منزلت یک پرستار بالاتر از این هست که خودآرایی کنه یا لباس های آنچنانی بپوشه. مسئله برای من اینجاست که چرا دانشجوی پزشکی دقیقا مثل ..... در بیمارستان حاضر میشه و هیچ کس تذکری نمی ده...این هم مثل همه تبعیض های دیگه از فرط بی توجهی مقامات بالا برای ما عادی شد و پذیرفتیم که خانم ها و آقایون دکتر بعد از این، مختارند نحوه پوشش خود را انتخاب کنند چه مطابق عرف و شرع باشه و چه مخالف آن و هیچکس هم حق اعتراض نداره...

گذشت آن زمان و ما چشممان عادت کرد به این تفاوت فاحش... رسیدیم به ترم هفت...سلف سرویس بیمارستان کاشانی...بعد از یک شیفت خسته کننده مشغول غذا خوردن بودیم که متوجه تذکر مسئول نمی دونم چی چی بهداشت و کنترل عفونت به حضرات سلفی شدیم!!! دستور صادر شد که غیر از دانشجویان پزشکی کسی حق نداره با روپوش به سلف بیاد!!!...تا اینجای کار، قبول، که درست نیست با لباس عفونی بریم سلف...ولی خدا وکیلی فرق ما با پزشکی ها چیه؟ نکنه هاله ای از مواد ضدعفونی کننده اون ها رو احاطه کرده که لک بر ندارن؟ محیط بیمارستان هم که تفکیک پرسنلی نشده، همون بخش هایی که من پرستار میرم دکتر هم میاد...حالا چی میشه که وجود من رو عفونت بر میداره و دکتر استریل میمونه، الله اعلم!

علت رو پرسیدیم فرمودن رئیس دانشگاه دستور دادن! خب بله...ما 4 سال به عنوان جلبک در دانشگاه حضور داشتیم! چیزی به عنوان آدمیزاد نبودیم که ما رو نمی بینند حتما!! بحث ما به جایی نرسید و غصه اش به دل ما موند...به کدامین گناه؟!

این ها و خیلی موارد دیگه که هم صنفی های من به خوبی می دونن به کنار...غصه ام وقتی شدت گرفت که رفتار پزشک ها رو با پرستاران بخش دیدم...ما که دانشجوییم و به قول بچه ها مثل جوجه اردک زشت باهامون رفتار میشه...ولی یک پرستار با سابقه جرا باید تحقیر بشه و دم نزنه؟ چند مورد براتون مثال بزنم که دکتر جلوی چشم خودم سر پرستار داد کشیده به خاطر یک اشتباه خیلی کوچک که حتی خطر جانی برای بیمار نداشته...خطر جانی که چه عرض کنم هیچ خطری برای بیمار نداشته...هفته قبل که یک انترن چنان سر پرستاری که حداقل 10 سال سابقه کار داشت داد کشید که من رگ گردنم زد بالا! احترام سن رو هم نباید نگه می داشت؟ هنوز پزشک عمومی نشده باید بی احترامی به همکار آینده کرد؟ وقتی همچین چیزی رو می بینم دیگه جایی برای ناراحتی نمی مونه وقتی که خدمه ی بخش ما رو از روی صندلی بلند کنه تا انترن بشینه! یک دکتر بعد از این...

اما هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست...اگه اونقدر اطلاعات ما بالا باشه که به عنوان نزدیک ترین فرد به بیمار که شب و روز درکنارشه  به پزشک نیازهای درمانیش رو گوشزد کنیم...اگه اونقدر بدونیم و البته شجاعت داشته باشیم که جلوی اشتباهات پزشک ها رو بگیریم قبل ازاینکه فاجعه بار بیاد...و هزار اما و اگر دیگه...اون وقت جایگاه ما با امروز خیلی متفاوت خواهد بود... خود ما مسئول سرنوشت خودمونیم...

اصلا چرا نباید یک پرستار وزیر بهداشت باشه؟

 چون نخواستیم و تا اراده نکنیم سرنوشت ما تغییر نخواهد کرد....

  • سرباز حضرت ماه

امروز اگر شیعه، امام عسگری از دست داد اما فخر می کند به امام حی و صاحب عصر...

مبارک است بر شیعه ربیع در ربیع ...

اللهم عجل لولیک الفرج...

خداوندا منت بر سر ما گذار به ظهور حجت... 

  • سرباز حضرت ماه