نمی دونم چی بگم؟!! دوره و زمونه بدجوری عوض شده! این حرفمو به حساب این نذارید که سن و سالی ازم گذشته باشه!!! به این حساب بذارید که جامعه ما به سرعت در حال تغییره! سریع تر از آنچه که فکرشو بکنی! یه زمانی که خیلی هم دور نیست ماه رمضان که میشد بین همه چه شوق و ذوقی بود! افطاری میدادن و هوای همدیگه رو حسابی داشتن! اگه خدایی نکرده کسی بیمار بود و روزه بهش واجب نبود هم جلوی روزه دارها مراعات می کرد ، تازه عذرش هم موجه بود!!!
ولی حالا توی شهر تنها نشونه ماه خدا بیلبوردهای شهرداریه! نه تنها می خورند و می آشامند که اسراف هم می کنند!!!
آخه گرمای هوا و طولانی بودن روز هم شد بهانه؟
بطری های آب معدنی حالا به همه تشنه های رمضان دهن کجی می کند! چون زیاد در دست مردم می بینیمش این روزها...
دختر جوانی را دیدم که بدون هیچ ابایی از خالقش چیپس می خورد و یک بطری آب هم روش!!! بعد هم با دوست خود به سینما رفت! با یک پسر! به همین راحتی آن هم در ماه خدا و در عالمی که محضر خداست!
بزرگترها به ما می گفتند که شیطان در رمضان اسیر است و درهای بهشت باز...پس چرا اینقدر بدی می بینیم؟
در مطب دکتر بودم و به حرفای دیگران گوش می دادم که بحث بر سر رمضان شد و اینکه منشی دکتر روزه بود و یکی از بیماران گفت چند تاشو گرفتی؟؟!!! انگار که فرمان خدا دلخواه ماست که هر وقت خواستیم انجام دهیم و هر وقت عشقمان کشید، کشک!!!
خداوندا شرمنده ام...به خاطر بدی های خودم و همه بندگانت شرمنده ام...ببخش ما را...
- ۸ نظر
- ۲۱ مرداد ۹۰ ، ۱۴:۲۸