سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

هو البصیر...

نُه ماه رفت و آمد تا استخدامش کردند. توی همین رفت و آمدها به سایت نطنز، گاهی می آمد پیش ما. کنار خوابگاه خانه اجاره کرده بودیم. یک شب تا ساعت دو با مصطفی سر مسائل سیاسی روز بحث می کردم. نمی دانم چطور شد که بحثمان کشید به هسته ای. برایم عجیب بود که چرا مصطفی می خواهد برود نطنز. آن وقت ها از صد نفر بچه ها، یکی هم نمی رفت آنجا؛ نه پستی بود، نه مقامی، نه حقوق بالایی. عوضش دوری بود و غربت و سختی رفت و آمد. حتی حرفش بود که اسرائیل می خواهد مراکز هسته ای مان را بمباران کند. مصطفی آن شب گفت: " می دونم راهی که دارم می رم، ممکنه ختم به شهادت بشه."

روایت 34... یادگاران/ کتاب احمدی روشن

.

.

از این خاطره 12 سال میگذرد...از 82 تا 94...و هنوز هم هسته ای، خط مقدمِ مبارزه با استکبار است...

سال 82 شهید نداده بودیم برای استقلال صنعتمان...همین مصطفی ها بودند که رفتند وجنگیدند برای پیشرفت...پیشرفتِ عزت آفرین...

هنوز هم هسته ای خط مقدم است...

گیرم که 12 سال گذشته باشد از آن روزها...

در این 12 سال هم تعلیق دیده ایم و هم پیشرفت...پیشرفتی که برای ما عزت آفرید و برای دشمن حیرت!

دراین 12 سال دانشمندانمان جهاد کردند در جبهه علم...پاداش این مجاهدت هم کم تر از شهادت نبود...

حالا به پای این صنعت خون ریخته و هنوز هم خطِ مقدم همینجاست...

هزینه این مجاهدت ها بی پدری علیرضا و آرمیتاست...و گرنه شهدا که در قهقهه‌ی مستانه شان عند ربهم  یرزقونند...

مقاومت جواب داد...

ما مقاومت کردیم و حالا دشمن همین مذاکره برایش مانده...

دشمن تصمیم گرفت که خاورمیانه جدیدی شکل دهد و ما اراده کردیم غرب آسیا مقاوم بماند...

حالا جبهه مقاومت از آن ماست از شامات تا یمن...

و دشمن راهی نداشت جز حفظ یک میز! میز مذاکره...

هنوز هم هسته ای خط مقدم است....

گیرم که اسرائیل به جای تهدید به بمباران، بخواهد ایران حق بقایش را به رسمیت بشناسد...

اما هنوز هم هسته ای، خطِ مقدم است...

مبادا  که در جبهه دیپلماسی خط بشکند...

مبادا که چشمان معصوم علیرضا و آرمیتا پدر را طلب کند...

مبادا خیال کنند این سال ها می توانستند پدر داشته باشند و نداشتند...

مبادا بغض مادر مصطفی بشکند...

مبادا فراموش کنیم خون های شهیدانمان را...

مبادا به دشمن مکار، اعتماد کنیم...

مبادا نبینیم دست چدنیِ دشمن را، زیر دستکش مخملی...

مبادا خیال کنیم، بستن با کدخدایی که دیگر نیست کلید حل مشکلات است...

مبادا اسباب نگرانی آقایمان شویم...

مبادا نصیحت های ناخدای با خدای کشتی انقلاب را پشتِ گوش بیندازیم...

مبادا خط قرمزهایمان را پشت سر بگذاریم...

مبادا انگیزه کار و تلاش را از مجاهدانِ خطِ مقدم بگیریم...

مبادا 20 فروردین در تاریخ گم شود...

مبادا جلوی فرزندانمان شرمنده شویم...

مجاهدانِ دیپلمات، فرزندان دلسوز و امینِ انقلابند...اما خدعه دشمن را نباید دست کم گرفت!

یادمان باشد که پیر و مرادمان گفت رابطه‌ی ما با آمریکا، رابطه‌ی گرگ و میش است!

.

.

.

حسبنا الله...

  • سرباز حضرت ماه

هو العزیز...

به یک مادر نیازمندیم! تمام وقت...

زمانه، زمانه‌ی جنگ است! اسمش است که جنگ تمام شده...نه! این قصه ادامه دارد...منتهی ظاهرش را عوض کرده!

دیگر خبری از موشک و خمپاره نیست...اما تا دلتان بخواهد شبیخون است که می زنند به ارزش ها...موشک باران تبلیغات است بر پیکره‌ی فرهنگ ها...

کار برای دفاع کرده ایم اما نه آنقدر که باید!

باید، اول سنگرها را محکم کرد...باید مـــــادر بود!

مــــــــــادر می تواند...پروریدن، کار مادر است...

مادر است که انسان می سازد...

باید مثل فاطمه (س) مادری کرد...باید مادر بود و در دامان خود، انسان پرورید...

این روزها، در سرزمین من، کم تر مادری می شود...همان "کاری که غیر از زن کس دیگری نمی تواند انجام دهد..."

به خوردمان داده اند که ارزش زن، به مـــــــادری نیست...به خوردمان داده اند که باید کار کرد و محتاج مرد نبود!

به خوردمان داده اند که بچه میخواهی چکار؟!! به خوردمان داده اند که حقمان ضایع شده و باید آن را پس گرفت...به خوردمان داده اند که برابر نیستیم و باید جنگید برای برابری...

یادمان رفته که از دامن زن، مرد به معراج رود...

حالا در این سرزمین، بیشتر از یک بچه داشتن بی کلاسی ست، اما بغل کردن سگ و گربه افتخار!

صبح تا شب، کار کردن شده است اوج استقلال، اما در خانه ماندن و همسری و مادری کردن، شده است اسباب سرکوفت دیگران...

همان کشورهایی که به بهانه‌ی توسعه تاختند به ارزش هایمان و فرزندآوری برایمان شد یک ننگ و ترس از نداری، حالا نرخ رشد جمعیت شان پیشی گرفته است بر ما...حالا به جایی رسیده ایم که می گویند : "از فکر کردن به حمله پیش‌دستانه علیه تأسیسات هسته‌ای ایران اجتناب کنید و گفت‌وگوها با تهران را حفظ کنید. بالاتر از همه، بازی طولانی‌‌مدتی را انجام دهید، چون زمان، آمارهای جمعیتی و تغییر نسل در ایران به نفع رژیم کنونی نیست"...

به شدت به مـــــــادر نیازمندیم...

مادر تمام وقت! مادری که انسان بسازد با تربیت زهرایی اش...

مادر پاره وقت، مادری که برایش ننگ باشد پرورش بزرگترین نشانه امید خدا به انسانها، در بطن خود، مــــــــــــــــــادر نیست!

مادری این نیست که  تمام مادیات دنیا را به پای تنها فرزندت بریزی، بی آن که ذره ای به فکر پرورش و تربیت یک انسان باشی...

باید زهرا گونه، مادری کرد...  باید مــــــــادر بود...

 

 

بعد التحریر:

پیشنهاد:

" مسیح در شب قدر" فوق العاده است...حیف است جایی در بین سبد خریدتان نداشته باشد...

 

  • سرباز حضرت ماه