سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

اینجا ایران است و هنوز هم ۲۰ فروردین برای ما یوم الله است...

روز خدا، هسته ای هم می تواند باشد...اصلا هر چه دست خدا در آن باشد خدایی می شود...خواه علم باشد یا فرهنگ...سیاست باشد یا اقتصاد...فرقی ندارد...نور خدا کفایت می کند که نورٌ علی نور...

حتی اگر امسال 20 فروردین بیشتر از کیک زرد!!! بوی یارانه و انصراف و خود اظهاری بدهد!

اینجا ایران است و هنوز هم علیرضایی که در آغوش حضرت ماه جای گرفته تصویر دسکتاپ من است و همانجا هم جا خوش کرده و خیال بلند شدن هم ندارد علیرضای دوست داشتنی من!

چه کسی گفته پیام توافق ژنو، تعطیلی ست و پلمپ؟!

ما تعصب داریم به این سال های هسته ای...

ما به ۲۰ فروردین تعصب داریم...

ما به عدد ۲۰ تعصب داریم...

ما به ۲۰ درصد تعصب داریم...

ما سربازان حضرت ماه هستیم و تابع ولی...ولایت می گوید مذاکرات باید ادامه یابد و ما هم گفته ایم :"چشم آقا..."

حتی اگر خرده بگیریم به  این مسیر دیپلماتیک آغشته به تحقیر! ما چشممان باز است و صدالبته گوش به فرمان ولی...

ما هنوز هم می گوییم دولت حقوقدان، حقوقی تر بنگرد به توافق هایش...

ما هنوز هم می گوییم دیپلماسی بیش از لبخند چاشنی صلابت می طلبد...

ما هنوز هم امیدمان به راه ِ روشن است..

ما یک تار موی علیرضا را به کری نمی فروشیم...خنده معصومانه  آرمیتا برای ما ارجحیت دارد به  لبخند ساختگی اشتون و شرمن...

ما پای خون شهریاری و احمدی روشن و رضایی نژاد وعلیمحمدی ایستاده ایم...

ما به سر تا پای قدرت هسته ای مان تعصب داریم....

ما به نوترون های بدون بار تعصب داریم...

 

  • سرباز حضرت ماه

بسم رب فاطمه (س)

خیلی دوست داشتم شرایط جور می شد و آقا می طلبید و مشهد بودم...مشهد بودیم!

هم زیارت بود و سبک کردن جان و روح، هم عرض تشکر حضوری خدمت سلطان طوس...یه چیزایی تو زندگی آدم پیش میاد که هر چی هم شکرش رو به جا بیاری باز هم حقش رو ادا نکردی...

الحمدلله رب العالمین...الحمد لله رب العالمین...الحمدلله رب العالمین...

حال امروزمو به امام رضا و مادرش، فاطمه‌ی زهرا بدجور مدیونم...

هفته قبل همین موقع قم بودم...شاید بهترین سفر قم تا این لحظه از زندگیم...ی جورایی شکر نعمت بود خدمت خواهر تا برسه به برادر بزرگوارش...

سال ۹۲ شاید بد شروع شد، شاید یه چیزایی غصه دارم کرد که صرفا شخصی نبود...اما حالا و امروز مخصوصا بعد از سخنرانی مشهد حضرت ماه و سفر پنجشنبه قبلی به قم حال خوبی دارم...شاید یک دقیقه آخر حرفای حضرت ماه قوت قلبمو چند برابر هم کرده باشه...

شاید یه چیزایی درد آور باشه...چیزایی از جنس همین دغدغه هایی که شاید بهانه ای بوده برای نامگذاری سال به نام "اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی"...شاید یه چیزایی به آدم بر بخوره...ی چیزایی از جنس زیر نویس های تلویزیون از دیشب تا حالا که البته رسانه ملی مأموره و معذور...

با همه این حرفها که ۹۹ درصدش رو نگفتم و با همه نگرانیم، که واقعا: "داریم به کجا میریم؟!!"

اما...

اما حالم خوبه...ته دلم یه امید پررنگ دارم از جنس قدرت خدا...

توکلم به خداست...همان خدای " مدبرالامور"...

یادمون باشه که عنوان امسال "عزم ملی" هم جزوشه...همه چی رو نندازیم گردن مسئولان! تا خودمون دستمونو به زانوهامون نگیریم و نگیم یا علی! نمیشه از هیچ کس توقع داشت...

 

  • سرباز حضرت ماه