سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

چند وقت پیش در "قطعه 26" پستی کار شده بود با عنوان: "عاشق جنگ نرم خدا هستم" ...

خیلی این پست رو دوست داشتم و هرچی میگذره بیشتر عاشق جنگ نرم خدا میشم...

اولیاءالله در حیات و ممات مظلومند اما سرداران جنگ نرم خدا هستند... رحمة للعالمین اگر در حیاتش، خاکستر بر سرش می ریختند و در مماتش پرده حرمتش را می درند...اما همین بس که قلب ها را فتح می کند و جنگ نرم خدا را فرمان دهی می کند...خشم کفر هم از همین است که محمد(ص) قلب ها را تسخیر می کند...

جگرمان می سوزد از بی حرمتی به والا پیام دار...اما...خدا میدان داری می کند... آمریکا و غرب، جنگ صلیبی مدرن به راه  می اندازند تا خوارمان کنند...که اسلام را حقیر جلوه دهند...ولی نمی بینند که تازه جان مبارزه به ما می دهند...قلبمان می گیرد که وجود نورانی رسول الله را آماج نیرنگ هایشان قرار دهند...اما...نمی شنوند و نمی بینند که 33 سال بعد از 13 آبان ما، لانه های توطئه و نیرنگشان تسخیر می شود... پرچمشان به زیر می افتد و می سوزد...سفیرشان به درک واصل می شود...

اسلام شده است یک تن که روحش را زخمی کرده اند و حالا دومینوی انتقام به راه افتاده...

عاشق جنگ نرم خدا هستم...

عشق محمد (ص) این روزها چه طوفانی به پا کرده...

"موسای مقاومت" دارد قد می کشد...عصایش در دست، چشم به نیل دوخته...فرعون به دنبالش...تا غرق فرعون چیزی نمانده...

آخرین سردار خدا در راه است...

تا ظهور حضرت خورشید راهی نمانده...

حضرت ماه خبر از طلوع خورشید می دهد:

" اکنون شرایط گیتی حساس، و جهان در حال گذار از یک پیچ تاریخی بسیار مهم است. انتظار می رود که نظمی نوین در حال تولد باشد."

" روزگار تازه ای آغاز شده و وضع جدیدی در دنیای اسلام به وجود آمده که بر روی زندگی همه ملت های جهان به تدریج اثر خواهد گذاشت."

پی نوشت :

 بلاگفا اجازه درج لینک "قطعه ۲۶" را نمی دهد...قسمتی از پست "عاشق جنگ نرم خدا هستم" :

وه که چه دیدنی است جنگ «نظام سلطه» و «نظام مقاومت» اما وه که چه خواندنی است تاریخ! فراعنه تاریخ را خداوند قشنگ ادب می کند! فرعون همه پسرها را کشت، اما «موسی» را در خانه خود بزرگ کرد! اینگونه خدا ادب می کند فراعنه را! با صبر و با حوصله! آرام آرام! خدا عجله ندارد! از آن طرف دنیا آمریکا زد و آمد همسایگی ما و صدام را کشت! دستش درد نکند که نوری مالکی از متحدین جمهوری اسلامی است! به نفع جمهوری اسلامی باز هم بگذار خداوند از فراعنه عالم خرحمالی بکشد! من در سوریه، نظام سلطه را مشغول حمالی برای نظام مقاومت می بینم. چیزی در مایه های بزرگ کردن موسی! عجله نکن! صبر داشته باش! آرام آرام! تا قیامت، جور بزرگ کردن موسی را فرعون باید بکشد! آمریکا «نقشه راه» را کشید، از «نیل تا فرات»، «بیداری اسلامی» رخ داد. عزیز من! باور کن اسرائیل در سوریه دارد نقشه بزرگ کردن موسی را می کشد! من عاشق جنگ نرم خدا هستم با فراعنه! خامنه ای اگر گفت: «هندسه سیاسی-اجتماعی جهان به نفع اسلام در حال تغییر است»، یعنی آقای اوباما! تا مصر با فرعون بود، تا عراق با بوش، تا سوریه با تو، و تا «قدس شریف» با اسرائیل! «موسای مقاومت» را بی زحمت بزرگ کنید! این تقدیر تاریخی خداست؛ تقصیر ما نیست جناب پرزیدنت!

  • سرباز حضرت ماه

ترم قبل پنج واحد درسی داشتیم که نسبت به بقیه کلاس هایی که برگزار می شد بیشتر در مورد رعایت اخلاق حرفه ای و حقوق بیمار صحبت می شد... این پنج واحد مدیریت خدمات پرستاری و پرستاری کودکان بود، با استاد محمد رحیمی مدیسه که لینکشون در لیست پیوندهام هست...

خوبه که گاهی همه ما کمی به اخلاق فکر کنیم در هر پست و مقامی که هستیم...الان درسته که من و امثال من دانشجوییم و فردا روز، اگر امکان اشتغال فراهم شد وارد محیط بیمارستان میشیم و مراقبت و پرستاری از بیماران بر عهده ما قرار میگیره...یک مسئولیت سنگین که الان باید تمرینش کنیم...تو کارآموزی ها همیشه اتفاقاتی میفته که باعث ناراحتیم میشه...نمیگم همیشه خودم درست رفتار میکنم! اتفاقا خیلی وقتها وجدان درد می گیرم به خاطر کارها و رفتار اشتباه خودم و خطاهای ریز و درشتی که ازم سر میزنه...

این چند روزه هم بیشتر از قبل دلخورم از خودم و هم کلاسی هایی که ذره ای درک نداریم نسبت به حال بیماران بستری که امید به دلسوزی و پرستاری ما بسته اند...

درسته که آدمی جایزالخطا است ولی نباید با این توجیه چشممون رو به کارهای غلط خودمون و بقیه ببندیم...

درسته که الان من و دوستام در سنی هستیم که شور و نشاط جزء جدانشدنی و تفکیک ناپذیر روحیه مون هست و اگر اینطور نباشه جای تعجب داره...ولی...

وای خدا...

همین دیروز داشتیم پانسمان بیماری رو عوض میکردیم...خانوم جوانی بود که به خاطر کیستهایی که جلو سرش بود قسمت جلوی موهاش رو تراشیده بودن...با یکی از دوستام مشغول تعویض پانسمان و ضدعفونی محل بخیه ها بودیم...بنده خدا خب جای زخمش می سوخت موقع ضدعفونی...همین موقع چند نفر دیگه از بچه ها بالای سر این بنده خدا وایسادن به جوک و پیامک خوندن و قهقهه زدن...هر چی چشم و ابرو اومدیم که متوجه بشن فایده نداشت...آخرش مریض که از اتاق پانسمان رفت بیرون بهشون گفتم اگه خودتون خدایی نخواسته به جای این بنده خدا بودید خوشتون میومد از این رفتار؟!! میگن آره، بده خوشحالش می کنیم؟!!!

یا چند روز پیش بیماری بود که سکته مغزی و قلبی داشت با کاهش سطح هوشیاری...همراهش هم مشخص بود که روحیه خوبی نداشت و ناراحت بود...تو بیمارستان هم مریض ها و هم همراهاشون حساس تر از همیشه هستن و خب باید مراعاتشون رو کرد...می خواستیم آنژیو کت جدیدی براش بزنیم ( برای تزریق دارو و سرم استفاده میشه) دو تا از بچه ها دوباره شروع کرده بودن به تعریف خاطره و خندیدن...همراه بیمار چنان با غیظ نگاشون کرد که من خجالت کشیدم! اونا متوجه نشدن و بالاخره با ایما و اشاره بقیه متوجه شدن و سکوت کردن...

بخش اطفال هم که بودیم موقع دارو چقدر مصیبت داشتیم!!! هر چی میگفتیم بابا خوب این گرم و میلی گرم داروها رو جمع کنید و به اندازه، ویال بردارید، حروم میشه...اینها بچه اند، دز کمتری باید داد و به تعداد بیمارها دارو رقیق نکنید به اندازه جمع دز داروها، آماده کنید...اینها پای مریض حساب میشه، گناه دارن...میگفتن باز رگ اصفهانیش زد بالا!!! حالا خوبه من اصلا خون اصفهانی تو رگهام نیست!

حالا از اون اخلاق و حقوقی که یاد گرفتیم فقط شوخیش برای بچه ها مونده...فقط میخندن و میگن حقوق بیمار رو رعایت کنیم و دریغ از ذره ای وجدان در وجودمون! الان باید تمرین کنیم تا فردا پرستار خوبی باشیم...

اینهایی که گفتم شاید یک درصد کارهای غلطمون باشه! روی گفتن بقیه اش نیست!! کاش حداقل این وجدان درد رو از دست ندیم و به فکر جبران مافات و عمل درست باشیم...هر کدوممون در هر جایی و هر مقامی و هر شغلی باید وجدانمون رو قاضی کنیم و وظیفه مون رو به بهترین نحو انجام بدیم...

خدا همیشه حاضر و ناظر بر اعمال ماست...از ستاریت خداوند سوء استفاده نکنیم که در دیار باقی اعمال ما بر ما وارد می شوند و هر شری به قدر ذره ای مایه عقاب ماست...

  • سرباز حضرت ماه