سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مذاکره» ثبت شده است

بسم الله القاصم الجبارین...

دلت که در عاشورا و قیامِ ارباب جا مانده باشد خوب می فهمی حق و باطل یعنی چه؟!

اصلش را بخواهی "فرقان" داری برای تشخیص!

خط کش داری برای مرزبندی!

قطب نما داری برای جهت گیری!

کسی که زیارت عاشورا را می خواند و می فهمد، خوب می داند "لعن" چیست! خوب می داند چه کسانی شایسته‌ی لعن هستند...

زیارت عاشورا، کلاس "دشمن شناسی" است!

عاشورا شناس که باشی می فهمی لعنِ دشمن اصل کاری، کفایت نمی کند! که حتی اشیاعهم و اتباعهم و اولیائهم هم سزاوار لعن می شوند! حتی "جماعت ساکتین"! همان ها که دستشان آلوده به خون حسین(ع) نشد اما تماشا کردند و دم نزدند، شریک اند در این جنایت و باید هم لعنت شوند...چه رسد به دوستان و پیروان دشمن!

اگر در مکتب عاشورا، تربیت شده باشی دیگر برایت سخت نیست شناخت حق و باطل...شناخت دوست و دشمن...

اشقیای زمانه ات را خوب می شناسی! البته بشرطها و شروطها! به شرط ولایت!

ولایت همان " فرقان" و "خط کش " و "قطب نما"  است...

تا "ولی" نداشته باشی، دشمن را نمی بینی! از روی بی خیالی یا سهل اندیشی یا غفلت یا حتی مرض! حتی تر، دلت غنج می زند برای دشمن!

همین می شود که ناراحتِ لعنِ دشمن می شوی!

و تازه باید استدلال برایت آورد که "چرا مرگ بر آمریکا!"

چون نمی بینی جنایت را، دشمنی را، نیرنگ را!

شــــــصــت و دو ســــــــــــــــــــــــــــال دشمنی را، و یا بهنر بگویم هفــــــــــــــــتـاد و چهــــــــــــــــــار ســـــــــــــــــال دشمنی را، نمی بینی... یا نمی خواهی ببینی! حتی تر بدت نمی آید فراموشش کنی!

دشمنِ اصل کاری ات را، آمریکا را نمی بینی چه رسد به اشیاعهم و اولیائهم را!

نمی خواهی یادت بماند این آمریکا، همان است که شهریور 20 پوتین های سربازانش سنگفرش های تهران را لگد میکرد!

همان است که مرداد 32 در کشورت کودتا راه انداخت و شاه رفته را برگرداند!

همان است که چنبره زده بود بر این خاک و تا اجازه نمی داد حاکمان کشور آب هم نمی خوردند!

همان است که حتی از نزدیک ترین متحد آن روزهایشان هم جاسوسی می کرد!

همان است که به شاه آموخته بود قتل عام مردمش را! مردمی که می خواستند سرنوشتشان را تغییر دهند...

همان است که تا پایش از این خاک و ثروت عظیم بادآورده اش، بریده شد خنجر از رو بست و کم نگذاشت در نیرنگ و تجاوز و تحریم و تهدید...

همان است که اگر خدا هوای این انقلاب را نداشت و شن های طبس را مأمور هلاکتشان نمی کرد، دیگر انقلابی  نمانده بود...

همان کدخدا! کدخدایی که رعیتش را یاغی دیده بود که تن به استعمار و وابستگی نمی دهد... سودای استقلال و مقاومت دارد...او را طاعونی می دید که دیر یا زود به جان دهکده جهانی اش می افتد!

جنگ و فتنه را به جان انقلاب ما انداخت...سخت و نرم...ساده و پیچیده...پنهان و پیدا!

از 58 و غائله کومله و دمکرات ها بگیر تا 88 ...همان سال اشک!

_و ما ایستادیم! و حالا ما شده ایم  پرچم دار مقاومت!_

تا همین امروز! همین امروز که خیلی ها دست چدنی اش را نمی بینند و دلباخته‌ی دستکشِ مخملی اش می شوند و بادشان می رود که هیهات مناالذّلة، با منطق اسلام سازگارتر است تا هم قدم شدن با گرگ و مصافحه!

مصافحه با چنگال های خون ریز!

هستند کسانی که از تاریخ عبرت نمی گیرند! کسانی که حتی برای فهم "تاریخ تحلیلی اسلام" نیازمند گذراندن دروس پیش نیاز هستند!

نمی بینند این کودتای خزنده را...پروژه‌ی نفوذ را!

و حالا این کدخدا_ یی که دیگر نیست!_ بعد از تمام سیلی هایی که خورده از ایرانیانِ برتر از مردم حجاز در عصر حضرت رسول، راهی ندیده جز رخنه‌ی آرام! جز نفوذ!

سال هاست شروع کرده به برنامه ریزی! از همان فردای انقلاب! هر بار به طریقی! به نیرنگ! رنگ به رنگ!

برای نفوذ...برای شکستن مقاومت...برای زانو زدن ایران اسلامی انقلابی!

یک روز جنگ...روز دیگر تهدید  و تحریم ... و امروز باید جدی تر از همیشه، نفوذ را هم به لیست نیرنگ های یانکی ها اضافه کنیم!

و حالا مذاکره! تو بخوان نفوذ!

چه کنیم که بعضی ها صف آرایی دشمن را نمی بینند؟ چه کنیم که حرف "ولی" در گوششان نمی رود که مذاکره یعنی نفوذ!

 به خاطر ضررهایی که دارد و منفعتی که ندارد!

دوران جدید استکبارستیزی ما با مذاکره شروع شده! چه کنیم که بعضی ها افراطی و متوهم مان می دانند؟

استکبارستیزی جزو DNA ماست! کهنه نمی شود و از بین نمی رود! از نسلی به نسل بعد منتقل می شود!

همانطور که حب ولایت و عشق به ارباب، جزو ژن ما ایرانی هاست! نسل به نسل!

"مرگ بر آمریکا"ی امسال ما هم جواب نفوذ است! بماند که بعضی ها خود را به خواب زده اند...

نفوذی که به خوردمان می دهند آرام آرام! فعلا با مک دونالد و کی اف سی!

مزه اش باید زیر دندان برود تا نمک گیرت کنند!

...

فتنه ها سخت تر می شوند...اما، چه باک؟! غربال لازم است برای حکومت موعود!

تنها محل اجتماع عقل و عشق یک جاست و آن هم انقلاب است!

برای همین هم فریاد انقلابی ها به " مرگ بر آمریکا" بلند است!

بیش بــــــــــــــــــــــــــــاد!

حسبنا الله...

 

                                          

 

 

  • سرباز حضرت ماه

هو البصیر...

اشک نوشت:

راز این همه تعجیلِ مُحرمِ امسال را نمی فهمم!

شتاب دارد برای آمدن! از همان قربانگاهِ قربانِ منا که حجِ حاجیانمان، حسین گونه نیمه تمام ماند و تشنه، عروج کردند ...و ما عزادار شادترین روزهای سال شدیم...

محرم بی تابِ آمدن بود...

از همان روز که سردارِ ایرانیِ دمشق، جانِ خود را بر سر دفاع از حریم عمه سادات گذاشت!

از همان روز که پاسدار انقلاب، با تمام مجاهدتش، خود را شرمنده‌ی "ولی" می دانست و عذرخواه بود بابت قصور نداشته اش!

محرم عجله داشت برای آمدن و این ماییم که عبرت نمی گیریم از تکرار تاریخ! از جا ماندن از قافله ارباب!

یادمان نیست  آنها که نامه نوشتند برای آمدنش، برخی شدند معارضان برابر امام و برخی شدند اسیر تردید  و بعدها تواب!

دردِ همیشه‌ی تاریخ، همین جماعت بی خیال و سهل اندیش اند....

با مویزی گرمی و با غوره ای سردی شان می شود!

جماعتی که هیچوقت ضرورت های زمانشان را نمی فهمند! یا نمی خواهند بفهمند! خار در چشم و استخوان در گلو!

ای جماعت کوفی! این سوار سبزپوش که به شهر آمده، پسر فاطمه نیست! مسلم را دریابید!

باز هم سر بزنگاه، چسبیده اید بر زمین! مسلم پشت دروازه دارالاماره رسیده بود...

اینجا چه کن فیکون شده ایست که حرف "ولی" بر زمین می ماند؟

لعنت به جماعتی که عبرت نمی گیرند از تاریخ!

آنان که از ناکثین و قاسطین و مارقین، مضرترند قاعدین هستند!

سر بزنگاه به جای عمل، بر زمین چسبیده اند!

صم بکم عمی!

بدا به حال کسی که در مه پرسه می زند!

روزی به "ولی"  لفظ "امام" می دهد و روزی فرمان نهی آشکار "ولی" را بر زمین می گذارد...و به نفوذ دشمن در چشم بر هم زدنی رسمیت می بخشد!

باید از کوفه گریخت!

مهدی نیا به این خرابه! اینجا خواص، نایبت را تنها گذاشته اند... می گویند مقاومت، حالا نه! شاید وقتی دیگر...

الغرض، در همه قافله یک مرد نبود!

یا اگر بود شایسته ناورد نبود!

 

 

 

  • سرباز حضرت ماه

هو البصیر...

تزویر سکه ای دو روست که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است .عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت، ابلیسش !

یا ایها الذین آمنوا، آمِنوا !

به شما قول می دهم چنانچه با همان نیت روزهای نخستین قیام شمشیر بزنید ، پیروزید و بر دشمن مزور غلبه می کنید. در میان شما احیانا هستند کسانیکه قصد تسلیم دارند . من بیعتم را از ایشان بر می دارم و اتمام حجت می کنم که تزویر به شما امان می دهد تا مقاومتتان را بشکنید . پس از غلبه شک نکنید گردنتان را خواهد شکست !

...

ما کوله باری داریم از تجربه...

تجربه‌ی ضربه خوردن از کفر و نفاق و تزویر ...

شــــــصـــــــت و دو ســـــــــــــــــــــــــــال!

از همان 28 مرداد 32 که مصدق، فریب تزویر را خورد، تزویرِ گرگ را!

نه! اصلش را بخواهی، قدمت این تجربه طولانی تر است...قریب 1400 سال...

اگر جریان کفر و نفاقِ زمانِ پیامبر را فاکتور بگیریم ... می رسیم به صفین! به حکمیت! به مذاکره! مذاکره با پیرِ تزویر!

به عمروعاص!

مرد تزویر و حیله و نیرنگ!

تاریخ برای عبرت است...اما همیشه تکرار می شود...چون عبرت نمی گیریم!

علی(ع)، به ابوموسی نوشت: شقی است آنکه به تجربه اعتنا نکند!

این یعنی همان خوشبین نبودن!

وقتی به عمروعاص، با آن عقبه اش در عصر جاهلیت،_ سفیر قریش به حبشه، برای بازگرداندن تازه اسلام آورده های مهاجر، _ به اسلام آورده‌ی بعد از جنگ احزاب، به کسی که تمام راه ها را رفت برای مقابله با پیامبر وکم نگذاشت در اهانت و مقاتله و چون به بن بست رسید تسلیم شد، اعتماد میکنی...نتیجه اش می شود مغلوب حیله‌ی تزویر شدن!

و تاریخ را به گودی قتلگاه کشاندن!

کاش، این بار اعتنایی شود به تجربه...تجربه 1400 ساله مان از تزوبر...

کاش اعتنا شود به تجربه ملموس شصت و دو ساله مان از دشمن!

62 سال، یک عمر است...عمری که آغازش 28 مرداد 32 بوده و بی شک، پایان این تزویر هم امروز نخواهد بود...

آمریکا، کی منفعتی به ما رسانده که این بار دومش باشد؟!

کودتای 28 مرداد 32؟!

غارت سرمایه های این سرزمین و چنبره زدن بر این خاک در زمان پهلوی؟!

لشکر کشی مخفیانه به ایران در صحرای طبس؟!

انداختن صدام به جان طفل نوپای انقلاب؟!

چراغ سبز نشان دادن برای ترور 17000 نفر در تمام این سال ها؟!

کمر همت بستن برای فلج کردن این نظام با تحریم ها؟!

ساقط کردن هواپیمای مسافربری!!؟

نا امن کردن منطقه و خلیج فارس؟!

و ....

و چون به بن بست رسید مزورانه از باب مذاکره درآمد و حالا، باز هم روی ابلیس گونه اش، عیان شده این گرگ!

امروز 9 تیر است...30ژوئن! پایان ضرب الاجل...

گرگی که طعمه را مهیا دیده و دندان تیز کرده!

دندان تیز کرده تا به اندرونی مان سرک بکشد! له له می زند برای طعمه های بیشتر و دندان گیرتر!

له له می زند برای با خاک یکسان کردن توان دفاعی مان...درست مثل آنچه بر سر عراق و لیبی آورد!

له له می زند تا فرزندان نخبه مان را تحقیر کند و ترور!

له له می زند برای برچیدن تک تک پیچ و مهره های برنامه هسته ای مان! نماد عزت و توانستن مان!

له له می زند برای اینکه ضعف ما را ببیند و با پنجه هایش، ایران را! نماد مقاومت و استکبارستیزی را، پاره پاره کند...

له له می زند برای تحقیرمان! تا جار بزند بالاخره ایران انقلابی را به دندان کشیدم!

مگر می شود با گرگی که دندان تیز کرده برای دریدنت، به توافق رسید؟!

  

                           

           

 

 

 تاریخ برای عبرت است...

مذاکره و حکمیت صفین نشاید که تکرار شود...

نیاید روزی که انگشتر هسته ای و تحریم از انگشت های مذاکره کننده های طرفین خارج شود و انگشتر تحریم و بازرسی های نظامی به انگشت گرگ برگردد!

حضرات دولت تدبیر، خیالتان تخت، اگر مذاکرات عزتمندانه شکست بخورد بهتر است از توافق ذلیلانه...هیچ کس در این خاک ملامت نخواهد کرد فرزندانی را که هم شجاع باشند و هم امین...و غیرت ملی به خرج دهند...

حسبناالله..

  • سرباز حضرت ماه


بسم رب الشهدا و الصدیقین...

من یک دلواپسم! یک دلواپس نامحرم!

من یک دلواپسم! یک دلواپس بی خبر از، پشت در های بسته!

من نمی دانم چه داده اند و گرفته اند! چون نمی دانم، دلواپسم!

مجازاتِ این دلواپسی هم، رفتن "به جهنم" است!

من دلواپسم!

دلواپسِ میراثِ شهریاری شهید!

دلواپسِ بهای یک عمر یتیمی علیرضا!

من دلواپسم!

دلواپسِ تکرار خاطرات تلخ 12 سال پیش! دلواپس نتیجه خنده های سعد آباد! دلواپس عقب نشینی!

دلواپس بازی با کلمات! تفاهم یا توافق! دسترسی یا بازرسی!

من دلواپسم!

دلواپس حریمِ این خاک! که وای بر من، اگر شکسته شود!

دلواپسِ اینها که باشی، حواست پرت نمی شود!

پای مرگ هم بیفتد، به تب راضی نمی شوی! مرگ خوش تر است تا دیدن ذلت وطنت!

من یک دلواپسم! با تمام دلواپسی ام، پای هم دلی که بیفتد، این منم که لبیک می گویم...

من لبیک می گویم به ندای "ولی"! الان پای همدلی افتاده است!

من هم دلی می کنم با این همه آزادسازی های نرخ یواشکی!

من هم دلی می کنم تا به تب راضی نشوم! من دلواپسِ پرت کردن حواس ملت به کارت سوختم!

من هم دلی می کنم با تلاشتان برای جبران حداقلی کسری بودجه! اما حواسم پرت نمی شود از نامحرم بودنم!

من هم دلی کردم! اما شما برای محرم شدن من، هم دلی نکردید! ندای "ولی" را لبیک نگفتید! فکت شیت را منتشر نکردید تا محرم شوم به داده ها و ستانده ها!

من یک دلواپسم! یک دلواپس نا محرم!

اما..

هم دل!

حسبناالله...

 

 

 

  • سرباز حضرت ماه