سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست...

دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۱، ۰۶:۳۱ ب.ظ

مدت هاست که میخوام راجع به تبعیض در جامعه پزشکی یک مطلب بنویسم که هر بار به دلیلی به تاخیر افتاد... اما هفته قبل به این نتیجه رسیدم که واقعا هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست! و تا خود ما اراده نکنیم وضع بدتر میشه که بهتر نه!

زمان کارآموزی نسبت به پوشش ما پرستاران سخت گیری های زیادی بود از شلوار پارچه ای ساده سورمه ای تا روپوش ساده بدون مدل...شاید برای کسی مثل من فرقی نداشت که سخت بگیرند یا نه...ولی یک مسئله خیلی آزارم می داد که آن هم تبعیض بین پزشک و پرستار بود...در این هیچ شکی نیست که شأن و منزلت یک پرستار بالاتر از این هست که خودآرایی کنه یا لباس های آنچنانی بپوشه. مسئله برای من اینجاست که چرا دانشجوی پزشکی دقیقا مثل ..... در بیمارستان حاضر میشه و هیچ کس تذکری نمی ده...این هم مثل همه تبعیض های دیگه از فرط بی توجهی مقامات بالا برای ما عادی شد و پذیرفتیم که خانم ها و آقایون دکتر بعد از این، مختارند نحوه پوشش خود را انتخاب کنند چه مطابق عرف و شرع باشه و چه مخالف آن و هیچکس هم حق اعتراض نداره...

گذشت آن زمان و ما چشممان عادت کرد به این تفاوت فاحش... رسیدیم به ترم هفت...سلف سرویس بیمارستان کاشانی...بعد از یک شیفت خسته کننده مشغول غذا خوردن بودیم که متوجه تذکر مسئول نمی دونم چی چی بهداشت و کنترل عفونت به حضرات سلفی شدیم!!! دستور صادر شد که غیر از دانشجویان پزشکی کسی حق نداره با روپوش به سلف بیاد!!!...تا اینجای کار، قبول، که درست نیست با لباس عفونی بریم سلف...ولی خدا وکیلی فرق ما با پزشکی ها چیه؟ نکنه هاله ای از مواد ضدعفونی کننده اون ها رو احاطه کرده که لک بر ندارن؟ محیط بیمارستان هم که تفکیک پرسنلی نشده، همون بخش هایی که من پرستار میرم دکتر هم میاد...حالا چی میشه که وجود من رو عفونت بر میداره و دکتر استریل میمونه، الله اعلم!

علت رو پرسیدیم فرمودن رئیس دانشگاه دستور دادن! خب بله...ما 4 سال به عنوان جلبک در دانشگاه حضور داشتیم! چیزی به عنوان آدمیزاد نبودیم که ما رو نمی بینند حتما!! بحث ما به جایی نرسید و غصه اش به دل ما موند...به کدامین گناه؟!

این ها و خیلی موارد دیگه که هم صنفی های من به خوبی می دونن به کنار...غصه ام وقتی شدت گرفت که رفتار پزشک ها رو با پرستاران بخش دیدم...ما که دانشجوییم و به قول بچه ها مثل جوجه اردک زشت باهامون رفتار میشه...ولی یک پرستار با سابقه جرا باید تحقیر بشه و دم نزنه؟ چند مورد براتون مثال بزنم که دکتر جلوی چشم خودم سر پرستار داد کشیده به خاطر یک اشتباه خیلی کوچک که حتی خطر جانی برای بیمار نداشته...خطر جانی که چه عرض کنم هیچ خطری برای بیمار نداشته...هفته قبل که یک انترن چنان سر پرستاری که حداقل 10 سال سابقه کار داشت داد کشید که من رگ گردنم زد بالا! احترام سن رو هم نباید نگه می داشت؟ هنوز پزشک عمومی نشده باید بی احترامی به همکار آینده کرد؟ وقتی همچین چیزی رو می بینم دیگه جایی برای ناراحتی نمی مونه وقتی که خدمه ی بخش ما رو از روی صندلی بلند کنه تا انترن بشینه! یک دکتر بعد از این...

اما هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست...اگه اونقدر اطلاعات ما بالا باشه که به عنوان نزدیک ترین فرد به بیمار که شب و روز درکنارشه  به پزشک نیازهای درمانیش رو گوشزد کنیم...اگه اونقدر بدونیم و البته شجاعت داشته باشیم که جلوی اشتباهات پزشک ها رو بگیریم قبل ازاینکه فاجعه بار بیاد...و هزار اما و اگر دیگه...اون وقت جایگاه ما با امروز خیلی متفاوت خواهد بود... خود ما مسئول سرنوشت خودمونیم...

اصلا چرا نباید یک پرستار وزیر بهداشت باشه؟

 چون نخواستیم و تا اراده نکنیم سرنوشت ما تغییر نخواهد کرد....

  • سرباز حضرت ماه

نظرات (۴)

  • یه فارغ التححصیل
  • منم دلم خیلی پر بود اون موقع که میومدم سلف کاشانی و میدیدم انترنا با روپوشای نه چندان تمیزشون نشستند و تازه فقط به اونا قاشق میدند؟؟
    از ما که گذشت اما خداییش اگه همه باهم متحد بشند و اعتراض کنن جواب میده به قول معروف یه دست صدا نداره و چنتا چرا
  • فرهاد ( مدیر وبلاگ استحکام ایمان )
  • با سلام
    دهه فجر بر شما مبارک باد .
    چند بیتی از یک سروده ام را تقدیمتان می کنم :
    خورشید ولایت
    آنکس که در سیمای او شور حسینی بود
    مرد یقین ، روح خدا نامش خمینی بود
    ...
    آزاد مردی از تبار همّت و ایثار
    جنگید با تبعیض و استبداد و استعمار
    ...
    بیست و دوی بهمن تجلی یافت پیروزی
    یعنی بهاران شد زمستان در چنین روزی

    بقیه ی شعر را در وبلاگم مطالعه بفرمایید .
    خدانگهدار
    دل و جانتان را با یاد شهدا جلا دهید



    nakhlha.blogfa.com
  • خیلی دور ... خیلی نزدیک...
  • سلام.
    جانا سخن از زبان ما میگویی!
    چند وقت پیش یه بیمار داشتم که هزار و یک مرض مزمن و حاد داشت از همانژیوم کبد و خونریزی گوارشی گرفته تا افسردگی مزمن و حساسیت گوارشی به قرص آهن و کم خونی شدید!
    گفتم به دکترتونم گفتین؟
    گفت :نه
    گفتم: این سری حتما باید بگی تا مشاوره داخلی بشی و آهن تزریقی بگیری تا اینجایی که اذیت نشی!
    دکتر اومد منم همون جا بودم هر چی علامت دادم که بگو نگفت منم کارآموز به قول شما و بچه ها جوجه پرستار گفتم آقای دکتر بیمار ناراحتی گوارشی و سابقه جی آی بلیدینگ داره. فکر نمیکنید نیاز به مشاوره داره!
    چشمتون روز بد نبینه اینقد ترسیده بودم گفتم الان داد میزنه میگه جوجه برو بیرون و بعدش استاد و بخش و بدبخت میشم.
    همش خودمو دلداری میدادم ارزششو داره.
    دکتر یه نگاه عاقل اندر سفیهی انداخت که تمام سلول هام ملتفت شدند.
    بیمارم الحمدلله به حرف اومد و گفت: آره من قبلا ونوفر میزدم نمیتونم قرص بخورم.
    دکتر فرمودن: خب اگه اینطوره که به جای 300 تا قرص فروس سولفاتت!!! برات ونوفر مینویسم و یه آندوسکپی و کولونوسکپی هم برات مینویسم.
    وباز نگاه عاقل اندر سفیهی!
    ولی کیفش به این بود که من و بیمارم تو نگاهامون ی جشن دو نفره گرفته بودیم.
    بماند که بعدش دکتر با رفقا یک ساعت بالا سر بیمار من گل گفتن و شنیدن و هر از گاهی نگاهی که هی جوجه این بیمار منه !!!

    خدا رو شکر دکتر با تجربه و متینی بود که اگه از این اینترن های تازه به دوران رسیده بود که من الان به جرم دخالت در فرآیند درمان و بی احترامی به شخص شخیص اینترن!!! از علوم پزشکی شوت شده بودم!
    میدونی آبجی این جماعت به سواد مام اعتماد ندارن چون پرستاریم! ولی خدا با ماست.


    ممنون از حضورت...
    صد البته که خدا با ماست...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی