روز خدا...
بسم رب الشهدا و الصدیقین...
هر روز، روزِ خداست...اما بعضی روزها دردانه ی خدا می شوند...نظر کرده ی خدا می شوند....
اگر مثل سرباز از جنگ برگشته، نای حرف زدن نداشته باشی... اگر دمغ هم باشی و بی حوصله، نا سپاسی ست حرف نزدن از روز خدا...نا شکری ست نگفتن از لطف خدا...
بعضی روزها، تافته ی جدا بافته اند...تقویم، اعتبارش به همین روزهاست...
بعضی روزها، مثلِ غدیر...
بعضی روزها، مثلِ عاشورا...
اصلِ حکایت اینجاست که تمامِ "یوم الله" ها، گره خورده اند به غدیر و عاشورا...
فوکویاما هم این را فهمیده بود که قصد کشتن پرنده ی شیعه را کرد...
او هم فهمید که غدیر و عاشورا ابزارِ جنگِ نرمِ خداست...
غدیری که شیعه ساز است و بال انتظار این پرنده، زاده ی غدیر است...
زره پولادی این پرنده را هم گفت که "ولایت" است...
گفت که اگر می خواهی این پرنده را شکار کنی اول زره اش را بزن!
اما...
خدا را می شناسی؟
خدا استادِ جنگِ نرم است...
همان خدای خیر الماکرین...
باز هم می گویم:
اصلِ حکایت اینجاست که تمامِ "یوم الله" ها، گره خورده اند به غدیر و عاشورا...
ما را خدا مدیریت می کند...
از همان ۴۲ تا ۹۲...
تاریخِ انقلاب پر است از نظر خدا به این خاک...
خدا کار دارد با ما...
خدا هوای این خاک را دارد...
شن های طبس را که یادت هست؟
آیتی بهتر از این می خواهی؟
استکبار را خدا ذلیل می کند...
حالا یک روز با ابابیل، یک روز با شن های روان، یک روز هم با مردمِ حماسه ساز ایران...
اصلِ حکایت اینجاست که تمامِ "یوم الله" ها، گره خورده اند به غدیر و عاشورا...
"۹دی" هم از جنس همان "یوم الله" هاست...
متولد غدیر و عاشوراست...
دیر نباشد "یوم الله موعود"...
ما زنده به انتظارِ طلوع خورشیدیم...
ما عاشق "یوم الله " ظهوریــــم...
دیــــــــــــــــــر نبــــاشــــــــــــد...
بعد التحریر...
۱. بعضی ها انگار زیادی خوش گذشته بهشان!
از شدت رأفتی که نظام و مردم به خرج داده اند، رو دل کرده اند...
رأفت به اینها نیامده...با مزاجشان سازگاری ندارد...
تا همین جا هم زیادی آقایی کرده ایم و مرام خرجشان کرده ایم...
۲. در همان بحبوحه ی 88 آقا در دیدار با خبرگان صحبتی داشتند:
" بعضىها در فضاى فتنه، این جملهى «کن فى الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»۱ را بد میفهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتى فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلاً در این جمله این نیست که: «بکش کنار». این معنایش این است که به هیچ وجه فتنهگر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. «لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود."
بعضی ها در فتنه فکر می کنند بی طرفی هنر است...بین حق و باطل قدم برداشتن بی طرفی نیست! خیانت نباشد قطعا سفاهت است چه برسد که "بکش کنار" شان بشود "سوء تفاهمی بوده و گذشته، کدورت ها را کنار بگذاریم"...
۳. من مانده ام که بعضی چیزها واقعا اظهر من الشمس است...چطور خود را به نفهمی می زنیم؟
می گویند در آخر الزمان فتنه ها زیاد است و ایمان، زغالِ داغِ کفِ دست...دعای "غریق" سفارش کرده اند و باید هم خواند...
همه هم در معرض لغزشیم...اما بعضی چیزها واقعا اظهر من الشمس است...تعجب می کنم چرا گاهی تردید گریبان گیر می شود...
۴. ازآن روزهاست که دوست دارم کسی آدم را نبیند! البته زیاد شده اند این روزهایم...
گاهی خستگی می آورد روابط با کسانی که روزی دوستشان داشتی و البته هنوز هم! همان هایی که سال های نوجوانی ات رفاقت کرده ای با آنها...همان ها که بعد ازچهار سال نمی شناسی شان...همان ها که دایه ی دلسوزتر از مادر می شوند گاهی... بدون لحظه ای درک، که تو را چه شده... کاش راحت می گذاشتندم...کاش به حال خود رهایم می کردند...آدم هر چیزی را به همه کس نمی گوید! حتی اگر عمر رفاقت به اندازه یک سوم عمرت باشد...مخصوصا که با اولین دیدار بعد از ۴ سال بفهمی که انگار دیگر شباهتی نمانده...
کاش آدم را به حال خود رها می کردند...حوصله ی جنگ اعصاب ندارم...نه با آنان! که با خودم و نزدیک ترین حلقه های ارحام!
۵. و دلم می خواهد بدوم تا ته دشت!
.................................................................................................................
۱. درفتنهها چونان شتر دوساله باش، نه پشتی دارد که سواری دهد و نه پستانی که او را بدوشند - نهج البلاغه، حکمت۱
.................................................................................................................
بعدِ بعد اتحریر:
روز خدا بی خبر مهمان فارس شد...
- ۹۲/۱۰/۰۸