سوره تماشا

سوره تماشا

"سوره تماشا" در 88 تلخ و شیرین متولد شد...
نامی که وام گرفته ام آن را از شعر "سهراب سپهری" و
همینطور سوره ای که هرگاه دلتنگ می شوم مرهمی ست بر زخم های دلم...
عقیده ام این است که از آغاز خلقت تا به امروز هر یک از ما وظیفه ای داریم و تکلیفی...
و تکلیف بالاتر از وظیفه است...
و آرزویم این است که فرزند زمان خویش باشم
و حالا که در سال های پر حادثه نبوده ام...
و از حضور در حماسه های سرخ دین و میهنم بی نصیب...
حداقل زمینه ساز آینده سبز موعود باشم...

تا ظهور خورشید سرباز حضرت ماه هستیم...
لبیک یا خامنه ای...

"ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین..."

السلام علیک یا ثارالله

يكشنبه, ۶ دی ۱۳۸۸، ۰۱:۴۰ ب.ظ

آدمی به سر شناخته می شود یا لباس؟

کشته ای را اگر بخواهند شناسایی کنندبه چهره اش می نگرند یا به لباسی که پیش از رزم  بر تن کرده است؟

اما اگر دشمن آنقدر پلید باشد که سرها را از بدن جدا کرده و برده باشد چه باید کرد؟

اگر دشمن کهنه ترین پیراهن را هم به غنیمت برده باشد چه باید کرد؟

لابد به دنبال علامتی، انگشتری، چیزی باید گشت.

اما اگر پست ترین سپاهی دشمن در سیاهی شب به بهانه بردن انگشتر، انگشت را هم بریده باشد و هر دو را با هم برده باشد به چه علامت و نشانه ای کشته خویش را باز می توان شناخت؟

البته نیاز به این علائم و نشانه ها مخصوص غریبه هاست نه برای زینبی که با بوی حسین بزرگ شده است و رایحه جسم و جان حسین را از زوایای قلب خود بهتر می شناسد.

تو را نیاز به نشانه و علامت نیست. که را گم کرده، علامت می طلبد و ناشناس نشانه می جوید.

تویی که حضور حسین را در مدینه به یاری شامه ات می فهمیدی.تویی که هر بار برای حسین دلتنگ می شدی آینه قلبت را می گشودی و جانت را به تصویر روشن او التیام می بخشیدی. تویی که خود جان حسینی و بهترین نشانه برای یافتن او،اکنون نیاز به نشانه و علامت نداری.با چشم بسته هم می توانی پیکر حسین را از میان بیش از صد کشته باز شناسی.اما آنچه نمی توانی باور کنی این است که از آن سرو آراسته این شاخه های شکسته باقی مانده باشد.

ازآن تن نازنین این پیکر بریده بریده ، به خون تپیده و پایمال سم ستوران شده.

تنها تو نیستی که نمی توانی این صحنه را باور کنی. پیامبر نیز که در میانه میدان ایستاده است و اشک مثل باران بهاری از گونه هایش فرو می چکد نمی تواند باور کند که این تن پاره پاره حسین او باشد.همان حسینی که بر سینه اش می نشانده است و سراپایش را غرق بوسه می کرده است.

این است که رو به پیامبر می کنی و از اعماق جگر فریاد میکشی: یا جداه!یا رسول الله! این کشته به خون آغشته حسین توست.

امروز جدم رسول خدا کشته شد!امروز پدرم علی مرتضی کشته شد!

امروز مادرم فاطمه زهرا کشته شد!امروز برادرم حسن مجتبی کشته شد!

واین حسین است که سرش را از قفا بریده اند و عمامه و ردایش را ربوده اند.

پدرم فدای آنکه در یک دوشنبه تمام هستی و سپاهش غارت و گسسته شد.پدرم فدای آنکه عمود خیمه اش شکسته شد.پدرم فدای آنکه سفر نرفته تا چشم به بازگشتش باشد و مجروح نگشته تا امید به مداوایش برود. پدرم فدای آنکه جان من فدای اوست.پدرم فدای آنکه غمگین در گذشت.پدرم فدای آنکه تشنه جان سپرد.پدرم فدای آنکه محاسنش غرق خون است. پدرم فدای آنکه جدش محمد مصطفاست.جدش فرستاده خداست.پدرم فدای آنکه فرزند پیامبر هدایت،فرزند خدیجه کبراست،فرزند علی مرتضاست،یادگار فاطمه زهراست...

  • سرباز حضرت ماه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی